نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

۱۵ مطلب با موضوع «شهدا» ثبت شده است

۱۶
ارديبهشت
بسم الله الرحمن الرحیم
ببخشید که دارم این جوری مینویسم.راستش دیروز وقتی که آقای جوشقانی کلیپ ها رو پخش میکرد کنار آقا شوریده نشسته بودم و از طرفی هم آقای درخشنده رو میدیدم که اشک چه جوری تو چشماشون حلقه زده بود.یه دفعه یاد بچه های بیمارستان امام حسن افتادم که به یاد همین شهدا رفته بودند تو مناطق جنگی و خادم شهدا شده بودند. دلم براشون تنگ شده.خیلی زیاد. هرچند اون بچه ها با بچه های جنگ قابل مقایسه نیستن و لی گاهی اوقات از بعضیاشون چیزایی میدیدی که باورت نمیشد اینا تو این دنیا زندگی میکردن.فک میکنی از جای دیگه اومدن و زمینی شدن.

یاد سید علی دانش افتادم که تو مسیر چزابه کنار خودم حالش بد شد و بیهوش شد و چند وقت بعد گفت: استرس داشتم که نکنه من رو برای مرحله دوم نگه ندارن.
یاد حامد افتادم با تمام شوخی هاش و خنده هاش. یاد ...
راستش این که نوشتم این یه پست نیست برای اینه که 3 بار نوشتم و هر سه بار ارسال نشد.اون چیزی که میخواستم بگم خیلی بیشتر از اینها بود.اما انگار قسمت نبود.فقط این رو میگم اونهایی که معجزات شهدا در زمان جنگ رو دیدن باور دارن که هنوز هم میشه اون معجزات رو توی مناطق جنگی دید.

  • سید مهدی
۲۶
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

بنویسید به روی قبر و به روی کفنم...

چه قدر دلم تنگ شده برای اونجا. چه زود تموم شد. مثل برق و باد گذشت. اصلاً نفهمیدم چپی شد که رفتم. چی شد که خواستن که برم.به این چمله شدیداً عقیده دارم.یه دفعه بلند شدم و رفتم. رفتم به یه دنیا پر از خوبی و بی آلایشی. پیش یه عده از فرشته های زمینی که خودشون و تمام وجودشون رو وقف خدمت کردن. اما نه هر مردمی. مردمی که آسمانیها براشون دعوت نامه میفرستن.

...........

تهران-اهواز- سوسنگرد- نرسیده به بستان- بیمارستان صحرایی امام حسن مجتبی علی السلام. یا به قولی مقر امام حسن مجتبی.

بیمارستان امام حسن

از دور پرچمهایش را که به اهتزاز در آمده میدیدم. یعنی امسال هم کریم اهل بیت مرا به خانه اش دعوت نموده؟یادم هست که سال گذشته نیز در همین ایام بود که به جنوب آمده بودم.همین ایام شهادت بود که زائر مردان آسمانی بودم. و این بار در ایام شهادت امام حسن مجتبی بر سر سفره رحمت و کرمش نشسته ام.

لباس کار بچه های مقر

....................................

چه لحظات شیرینی. زندگی به دور از هر گونه دغدغه و ناراحتیی. زندگی بدون تکلف و در کمال سادگی.اینجا همه با هم برادرند. این جا همه برای هم از جان مایه میگذارند. این جا آدم ها به زندگی امیدوار میشوند و اینجا انسانها خودشان را وقف خدمت به دیگران میکنند. اینجا دیگر خواب و تنبلی و سستی و کاهلی معنایی ندارد. این جا که می آیی همه چیزت تغییر میکند. حتی صبر و سکوتت. اینجا برایت میمیرند و تو برایشان جان میدهی. این جا ندیده های زندگیت را میبینی و این جا تا دلت بخواهد معجزه رخ میدهد.این جا آخر دنیاست و تو در آخر دنیا آزاد آزادی

بنویسید به روی قبر و به روی کفنم

من حسینی شده دست امام حسنم

تابلو های مقر امام حسن

........................

 

  • سید مهدی
۰۹
اسفند

بسم رب  شهدا

مراسم تشییع شهدای اربعین در دانشگاه علم و صنعت

باز هم غربت شهدا

 

تشییع شهدای اربعین

 

شهدای دانشگاه علم و صنعت در اربعین

تشییع شهدای دانشگاه علم و صنعت در اربعین

 

تشییع شهدای اربعین

 

تشییع شهدا در اربعین حسینی

نمیدونم گفتن این حرف درسته یا نه. نمیخوام بنویسم بعد از شهدا ما چه کردیم یا چه نکردیم. دوست ندارم به کسی گیر بدم یا باز هم مثل دفعات قبل ابراز شرمندگی کنم. اما یه سوال برام پیش اومده.

چرا صدا و سیما این اواخر در ارتباط با شهدا کم کاری میکنه. خدا کنه که من اشتباه کرده باشم اما هیچ تبلیغی یا برنامه ای در خصوص دفن شهدا ندیدم. حتی دفعه قبل اگه اشتباه نکنم فاطمیه بود که قرار بود چن تا شهید رو دفن کنن.اون بار رو مطمئنم که اصلاً هیچ اطلاع رسانیی نشد.

اما بخه جاش یه بنده خدایی رو تا تونستن بزرگ کردن. اسم نمیبرم. اما این قدر تبلیغش رو کردن که حتی ننه بزرگ من (خدا حفظش کنه) که سواد نداره مشخصات کامل اون بنده خدا رو و ساعت پخش برنامه هاش رو میدونست.

بی خیال.

التماس دعا

  • سید مهدی
۱۹
آبان

سلام

راستش میخواستم چن تا پست رو یه دفعه بفرستم  اما نشد

این رو تو یه وبلاگ خوندم گفتم بد نیست شما هم بخونید

 

شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند.من و دوستم علی ناهیدی از یک هفته قبل از عملیات باهم حرف نمی زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما، سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شده بود. من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات در سنگر طبق معمول داشتیم با هم کرکری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت می کردیم که بحثمان جدی شد. علی زد به پروین و یک نفس گفت:


شیش، شیش، شیش تایی هاش.



منظور او از حرف، یادآوری بازی ای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم قهر کردیم و سر سنگین شدیم .


حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از شروع عملیات دیگر علی را ندیده بودم دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و نکند بد جوری مجروح شده باشد. ای خدا اگر چیزیش شده باشد من جواب ننه، باباش را چی بدهم. دیگر داشتم رسماً گریه می کردم که یک دفعه دیدم بچه ها می خندند و هیاهو می کنند از سنگر آمدم بیرون و اشک هایم را پاک کردم. یک هو شنیدم عده ای با لهجه فارسی شعار می دهند که:


پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!



سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی شد. ده ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعار گویان به طرفمان می آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می داد و عراقی ها هم با دستور او شعار می دادند:


پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!

باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم. دویدم به استقبال. علی با دیدن من، از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تند تند صورتش را بوسیدم؛ علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت: می بیبنی اکبر، حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند. هر دو غش غش خندیدیم. عراقی که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند:

پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!

این عکس ها  رو هم هویجوری ببینید

 

 

 

  • سید مهدی
۲۱
مرداد

بسم رب

باز بیست و هشتمین روز ماه رجب فرارسید و محرمی دیگر آغاز شد. کاروان حرکت کرد و دلهای عاشقان را به لرزه در آورد. چه زیباست این  قافله و چه نکوست قافله سالار آن.

حسین به راه افتاد و مدینه را برای همیشه ترک نمود.رسم عجیبی است وداع با مدینه در این خاندان. روحشان مدینه را ترک نمود و در حالی که جسمشان درون خاک مدینه ماند و یا هم جسم و روحشان مدینه را ترک نمودند. اما این وداع فرق میکند. این بار حسین است که برای وداع بر سر قبر جدش رسول الله رفته و میگرید .سر بر روی قبر مینهد و میگرید و در همین حین خوابش میبرد. خواب رسول الله را میبیند ه میفرماید: میبینم که به زودی آغشته به خون ، تشنه لب در کربلا شهید خواهی شد . پدر و مادرت و برادرت این جا مشتاق تو هستند

اما چنین خوابی را صبح عاشورا دید که رسول اکرم فرمودند:

یا حسین ، اُخرُج.فانّ الله تعالی شاءَ اَن یراکَ قتیلاً

 

........................................................................................................................

 

 

  • سید مهدی