امشب عزا گرفتهی غوغای مادرم
هستم خموش و گوش به آوای مادرم
گر منصبم چنین شده «سقای تشنه لب»
این است مرحمت از دعاهای مادرم
بنال ای دل شب ام البنین است
شب تاب و تب ام البنین است
صدای قطرههای آب لرزان
غم روز و شب ام البنین است
به طفلان حال عباس بگوید
وفا چون مذهب ام البنین است
میان نالهها امشب بنالد
ابالفضلم گلِ ام البنین است
اگر شد کار عباسش دلیری
شجاعت مکتب ام البنین است
اگر عباس او باب کرم شد
سخاوت منسب ام البنین است
کتاب غیرت و عشق و شهادت
نمی از مشربِ ام البنین است