نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

سکوت

شنبه, ۲۵ دی ۱۳۸۹، ۰۱:۲۳ ق.ظ
سکوت فقط از روز دلتنگی....... همین ای کاش میفهمید.
  • سید مهدی

نظرات  (۳)

  • روح الله
  • سلام
    تمام حسش به اینه که نفهمه که ! چرا کاش می فهمید ؟
    سکوت یه جورایی شبیه یه شک بعد از یه فریاد که هیچ کس اون فریاد رو نشنیده اش وقتی همچین دادی رو هیچ کس نمیشنوه بعدش باید بلندتر داد زد و همینه که به سکوت پناهنده می شیم ...
    هو الحق پس یا علی
    دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد.......................یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
    یا بخت من طریق مروت فروگذاشت......................یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
    گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم.......................چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
    شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من........................سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
    هر کس که دید روی تو بوسید چشم من.................کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
    من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع....................او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
    سلام به تو دوست عزیزم
    بهم سر بزن حتما منتظرم
  • حسین صالحی
  • این شعر را نه برای این زمان بلکه برای زمانی در وبلاگ خود آوردم که آن نازنین پیکر که تمام روح و روان

    مرا با خود برده قصد ترک کرده و اگر روزی برم آید به ندامت ، بداند که سخن شهریار سخن من است .

    یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

    تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم



    تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

    من بیچاره همان عاشق خونین جگرم



    خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام

    جرمم اینست که صاحبدل و صاحب نظرم



    من که با عشق نراندم به جوانی هوسی

    هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم



    پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

    پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم



    عشق و آزادگی و حُسن و جوانی و هنر

    عجبا هیچ نیرزد که بی سیم و زرم



    هنرم کاش گرهبند زر و سیم بود

    که به بازار تو کاری نگشود از هنرم



    سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر

    من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم



    تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

    گاهی از کوچه ی معشوقه خود می گذرم



    تو از آن دگری ، رو که مرا یاد تو بس

    خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم



    از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

    شیرم و جوی شغالان نبود آنجوم



    خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

    شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی