Title-less
الآن که مینویسم هنوز تولد امام رضا نیومده و معلوم نیست بطلبه تا اون موقع برم به پا بوسش یا نه
اما این رو میخواستم بگم که روز تولد حضرت معصومه تو حرمش بودم. تو یکی از صحن ها که رفتم دیدم دارن نقاره میزنن. یه دفعه دلم هوایی شد. دست خودم نبود نشستم زار زار گریه کردم . نمیدونم برای چی .اما یه نگاه به جمعیت کردم . دیدم خیلیا این جورین.خیلیا گریه میکنن. اما به خودم اومدم. از خودم بدم اومد.من چه قدر بدم که توفیق ندارم به زیارتش برم.زیارت امام رضا رو میگم. یه جورایی نا امید شدم. حالم گرفته شد.کاش میشد میطلبیدی و من رو میبردی .
من آهوی افتاده در دام رضایم
ای افتخار ما !
به تو می بالیم و به تو می نازیم...
به کرمت...به نظرت...به وجودت... به حریمت...
به لطفت که هر بی پناهی را زیر سایه اش در بر گرفته است...
وبه نگاهت که هرقلب ملتهبی را آرام می سازد...
ای امام رئوف!
در این دریای پر تلاطم وسوسه ها ودر این سیاهی شب های عصرغیبت،
چشمان ما به درگاه نجات بخشت خیره شده،
تا که گوشه چشمی بر این بیچارگان آستانه غرق وگمراهی افکنی
واز این گرداب غفلت رهایی بخشی.
ای مهربان!
دل مجروح داغ دیده ازهجران ما به پنجره فولادین عطوفتت گره خورده
وچشمان غیبت دیده ما خاک آستان حضورت را سرمه کشیده است...
ای شفا بخش!
دریاب مارا...
اللهم انّی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک صلواتک علیه واله...
واعلم انّ رسولک وخلفائک علیهم السلام اَحیاءٌ عندک یرزقون،
یرون مقامی ویسمعون کلامی و یردّون سلامی...
وفتحتَ باب فهمی بلذیذ مناجاتهم...
- ۸۶/۰۹/۰۲