نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

سه شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۶، ۱۲:۱۷ ق.ظ

بسم رب

سلام

دیشب شب قدر بود.شب نوزدهم ماه رمضان. ما هم طبق عادت و رسم و برنامه همه ساله  رفتیم دانشگاه امام صادق.جامون هم تقریباً مشخص و ثابته و اونجا یه جورایی سرقفلیمون شده. طبقه بالای مسجد  یعنی رو بالکن های بالایی.دیشب سخنران مراسم آیت الله صمدی آملی بود. راستش یه جورایی خیلی به ایشون ارادت دارم.با خودم ام پی تری پلیر برده بودم  که ضبط کنم و ضبط هم کردم. یه کم اون طرف تر از ما هم سه نفر با هم اومدن و شروع کردن به حرف زدن.من هم نامردی نکردم و کاغذ رو در آوردم شروع کردم به نوشتن و یه جوری هم نوشتم که اونها بخونن.نوشتم سلام .امشب شب قدره.اومدم دانشگاه.میخوام به سخنرانی گوش کنم  اما چن نفر اینقدر بلندبلند حرف میزنن که هیچی نمیفهمم.نمیدونم اونا تونستن بخونن یا نه...

امروز صبح داشتم اون خنرانی مخصوصاً اولاش رو گوش میکردم که دیدم این جمله ها هیچ ربطی به سخنرانی نداره:آره بازی روز عید (بازی استقلال و پرسپولیس) هیچ ربطی به عملکرد دو تیم نداره...پرسپولیس هنوز بازی سختی نکرده.... پرسپولیس به ذوب آۀهن هف هشت تا میزنه. این یارو نوشته ما خیلی ضر میزنیم میخواد سخنرانی گوش کنه اما ما مزاحمیم. بی خیال ولش کن . بیاین بلند تر حرف بزنیم....

آره اونها تونسته بودن بخونن.اما دمشون گرم کم نیاوردن.

...............

امروز عصری هم رفتم نونوایی و سر تنور وایسادم و شروع کردم به نون دادن به مردم. راستش امروز خودم تونستم یه نون  رو کامل بپزم. یعنی خودم چونه درست کردم خودم چونه رو باز کردم و یعدش بهش آبدوغ زدم و بعدش با انگشن نون رو راه راه کردم و بعد کنجد(خاشخاش-خشخاش) زدم و فرستادم توی تنور و بعد هم درش آوردم.خسته شدم.

یه خانومی هم اومد مثل همیشه تو صف یه دونه ای وایستاد و همین که نوبتش شد گفت دو تا . من هم مثل دفعه قبل نامردی نکردم و بهش گفتم صف یه دونه ای ایستادی دوتا نمیدم.( یادمه دفعه قبل که بهش این رو گفتم  بهم گفت چرا دیروز دادی و من جوابی نداشتم بهش بدم.آخه روز قبلش نمیدونستم که این کار همیشگیش  و دلم سوخت و گفتم حتماً نمیتونه وایسته...) همین که خواست قرقر کنه گفتم من باید همیشه با تو مشکل داشته باشم؟ دیدم رفت یه نفر عقب تر ایستاد و میبخشید گور بابای بقیه دو باره اومد یکی دیگه گرفت و همه داشتن نگاش میکردن.تازه فهمیدم من اولین نفری هستم که تونستم جلوش وایستم و جوابش رو بدم.

شب هم بعد افطار رفتم طرفای خیابون ایران.مجلس آقا مجتبی تهرانی خیلی حال داد. عجب چیزایی میگفت. فکر کنم نزدیک دو سال میشد که کلاسشون نرفته بودم.خلاصه اینکه امشب به دلیل نداشتن بنزین دیگه هیئت و مسجد ارک و شب گردی تعطیل. به چن لیتر بنزین نیازمندیم.دم دولت گرم که سهمیه بندی کرد اما خداییش ای کاش یه اتوبوسی مترویی تاکسیی چیزی شبا میذاشتن تا مردم (آخی خودم رو میگم) میخوان برن هیئت (تف به ریا) اون هم کجا هیئت حاج منصور ارضی از حامیای سر سخت احمدی نژاد این جوری لنگ نمونن و از شدت بیکاری بشینن این قدر دری وری تایپ کنن.

 

  • سید مهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی