نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

يكشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۸۶، ۰۲:۱۴ ب.ظ

بسم رب

...وآنانکه از عشق میگویند یا دیوانه اند و یا عاشق نشده اند. باز هم تکرار حادثه ای و تلاطم افکار وحشیانه تاریکی ها. هر از چند گاهی با نگاهی و یا کلامی و یا ...هر چیز دیگر تکرار مکررات آغاز میشود و نمیدانم سهم من در این میان جز نگرانی ها و درد ها و بی قراری ها چه میتواند باشد؟

من کیستم ؟

چرا ؟نمیتوانم مانند دیگران که با حرفهایشان آنگونه که میپسندند حقیقت را طور دیگر جلوه دهم.نمیتوانم بگویم که چگونه آغاز شد و به کجا ختم گردید. من مانند او نیستم . لب بسته ام و در چراگاه ...حرفهای دیگران را که چرندیاتی را نشخوار میکنند میبینم و میشنوم و لب از لب وا نمیکنم. هر چند دیگر برای گفتن دیر است. هر گونه که میخواهد فکر کند. من نوشتم چرا باید در میان آن همه آدم من انتخاب شوم و دری و پنجره ای الطافت به رویم با شود و لی دیگران ...(ادامه مطلب قبل)
خدای من  چشمانم باز بود و او را دیدم .و چشمانش بسته بود و مرا دید.برگشتم و ...دیگر امیدی هم نبود که .... حال که به اینجا رسید بگذار این گونه اصلاح کنم دیگر حرفهایم را ....

نه نمیگویم. بس است .اگر چشمانش باز بود و میدید آشفتگیم را  میفهمید . زندگیم را از دست دادم.دوستانم را و همه امیدواری هایم را.چه دروغ ها که نشنیدم و چه ساده بودم که باور میکردم آنها را .چه رنج ها که ندیدم و چه استوار آنها را تحمل مینمودم  به خاطر نادانیم. من کیستم؟

بگذار هر چه میخواهد بگوید. مهم نیست. شاید اینگونه کمی راحت میشود

روزی میرسد که میفهمد.

  • سید مهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی