Title-less
خیلیا اونجا حاضر شده بودند و میخواستن برن.
شاید خیلیاشون هم کلی نذر و نیاز کرده بودن.البته یقیناْ اینجوری بوده.یکیش خودم.اما به هر حال قسمت این بوده که این بار نوبت به من برسه و من برم . البته تا قطعی شدنش هیچی نمیگم.باشه برای بعد......
..................................................
گفت برو گم شو دیگه
نوکره رفت توی خیابون یه کاری کرد ریختن رو سرش کتکش زدن
خبر رسید به صاحبش
گفتن بدو دارن نوکرتو فلان جا میزنن
دوید ، دست پاچه دوید ، با همون لباس معمولی دوید تو کوچه
همه به احترامش کنار رفتن
دست این نوکره رو گرفت بلند کرد
لباساشو تکون داد گرد و غبار رو از رو صورتش پاک کرد
یه وقت دید غلامه داره گریه می کنه
دست گذاشت زیر چونه غلامه بهش گفت چته گریه می کنی ؟
غلامه در آمد گفت مگه نگفتی برو گم شو نمی خوام ببینمت ؟
یه وقت دیدن اربابه سرشو انداخت پائین
آخه چیکار کنم تو هر کاری کنی به پای من تموم میشه
تو هر جا بری به اسم من می شناسنت
هر جا بری . . . . . .
توی حال و هوای این موضوع بودم که یهو این سوال توی ذهنم نقش بست
ما رو به اسم کی می شناسن ؟
رفقا ! با این اعمالمون ، ما مایه فخر اهل بیتیم یا . . . . ؟ ؟ ؟
.
- ۸۶/۰۶/۲۳
چهار فصلش همه آراستگی است.من چه می دانستم هیبت باد زمستانی هست.من چه می دانستم سبزه می پژمرد ازبی آبی.
سبزه یخ می زند ازسردی دی.
من چه میدانستم قلبها بی خبر از عاطفه اند.
از دلم رست گیاهی سرسبز.
سربرآورد.درختی شد و نیرو بگرفت.
این گیاه سرسبز ،این برآورده درخت اندوه...
ببخشید ...ببخشید به خاطر همه چیز .التماس دعا.