Title-less
جاده ها تکراری
همه ی ثانیه ها تکراری
حالم از سرخی سیب
حالم از آبی آب
حالم از نغمه ی گنجشک
صدای بلبل
از سفیدی و سیاه
حالم از تو
و خودم
از در و دیوار
بهم می خورد ای کاش ، ای کاش
عشق می مرد و نبود
و خدا بود اگر عشق نبود !
خوش به حال "سهراب"
خوش به حال "سهراب"
که یکی بود صدا زد "سهراب"
باز تنها شده ام
همه جا تاریک است
همه ی مردم شهر
همه ی مردم دنیا
همگی بازیگر
صورتک بر چهره
صورتک ها خندان
شاخه گل در کف هر دست
چماقی پنهان
چه کسی درد مرا می فهمد؟
آی آدم ها، آاااااااااااااااای
ای مترسک ها، هااااااااااااای
مزرع کوچک تنهایی من
رفت بر باد،شما را به خدا
نزنیدش آتش
ما همه رهگذریم
به کجا می روم آخر
ز کجا آمده ایم؟
من از این تاریکی
این دنیا
از خودم
از تو
از اشک تنفر دارم
ز خزان نیز از این بیزارم
و خدا ما را زاد!
بی کس و همدم و تنها
به گناه یک سیب
تو بگو
خوردن یک سیب گناه است آخر؟
تو بگو
خلق همان سیب مگر لازم بود؟
و چرا تنها داد
صورت ماه خدا یوسف را؟
و چه کس گفت زلیخا بد بود؟
همگی زیر سر یوسف بود
و خدا گوش کن اکنون ز حسادت مُردم
چه کم از کهف مگر من دارم؟
خواب می خواهم خواب
سیصد و اندی خواب
تا که بر این دنیا
چشم ها را بندم
بروم تا آخر
هر زمان خواست دلم برگردم
شکوه ها هست مرا
شکوه ها از تو
از تو
تو بگو
تا به که گویم باز؟
نیست همدم که کنم قصه ی دل را آغاز
شکوه ها هست مرا
آه و فریاد از این تنهایی
شکوه ها هست مرا
شکوه ها هست مرا
- ۸۶/۰۴/۱۰
نه تو اینکارو نمی کنی چون یه دل داری که همه چیز توش هست سعی کن خودت بنویسی ...از دردات از داشته ها و نداشته هات اینطوری بهتره من نه نویسنده ام نه شاعر فقط حرفای دلمو ساده میزنم و مینویسم ....با این حال هروقت دوست داشتی بگو من خودم نوشته هام بهتون تقدیم میکنم ...خوشحال شدم از اشنایی باشما..........
موفق باشید