نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

شنبه, ۴ فروردين ۱۳۸۶، ۰۳:۱۰ ب.ظ

 برای نماز صبح به یکی از مساجد بین راه رسیدیم.

اگر میخواستیم طبق برنامه ÷یش برویم باید ساعت 24 به مقصد میرسیدیم . اما تاخیر ابتدایی و کولاک بین را ه و خرابی گردنه باعث عقب افتادن از برنامه شد. چیزی به مقصد نمانده بود.ایستگاه اول : دوکوهه.شاید اولین چیزی که به ذهن میزسید این بود :دو کوهه السلام ای خانه عشق.سلام ما به تو میخانه عشق

تقریباً بیست ساعت در راه بودیم و اکنون به  دوکوهه  رسیدیم.

........................................

آری اینجا دو کوهه است .دو کوهه یادگار شهیدان بزرگی چون همت و حاج احمد متوسلیان است. سلام بر تو ای دوکوهه. سلام بر تو ای یادگار شهیدان و سلام بر تو و بر دلتنگی هایت.

دو کوهه  هنوز یاد آور سرداران و سربازان عاشورایی خویش است . اینجا آخرین ایستگاه دنیا بود و اولین ایستگاه آخرت

نمی دانم چه رازی در خود نهفته داری دوکوهه!درو دیوارت با آدم حرف می زند.غروبت دل را دیوانه می کند.زمینت ،خاکت ،آسمانت، هوایت...هرکدام به گونه ای بر دل آتش می زند.گویا می خواهد این دل سوزان را از سینه بیرون کشند.

خوب گوش کنید هنوز صدای روضه ها می آید.و بر سر در هر ساختمان هنوز میتوانی نام گردانها  را بخوانی.گردان میثم گردان عمار و گردان...

عکس حاج همت نیز خود صفایی دارد.شاید اولین چیزی که پس از ورود جلب توجه میکند همین عکس است که به همه نظاره میکند و همه را زیر نظر دارد.

....................................

به دوکوهه رسیدیم باورمان نمیشد

. از اتوبوس ها پیاده شدیم و باید در یکی از این ساختمان ها ساکن میشدیم.ساختمان حبیب طبقه سوم.وسایل را خالی کردیم و پس از آن به طرف سالن غذاخوری برای صرف صبحانه رفتیم.

هر که زود رفته بود حلیم خورده بود و ما که دیر تر رسیده بودیم نان و کره و مربا

باید تا ظهر آنجا میماندیم و بعد از ظهر حرکت میکردیم به طرف بیمارستان صحرایی امام علی(ع) اگر کمی زود تر میرسیدیم به شرهانی میرفتیم و هنوز حسرت میخورم که جرا آنجا نرفتیم.

ظهر مراسم افتتاحیه برگزار شدو اماده رفتن شدیم.از اینجا دوستی دیگر به ما اضافه شد . آقای محمد راسخی که دانشجوی دانشگاه امام حسین تهران بودند و قرار بود راوی کاروان ما باشند.

برای صرف نهار به کنار رود دز رفتیم و ساعتی را در آنجا بودیم.

....................................................

 

 

  • سید مهدی

نظرات  (۴)

به نام خدای شهدای گمنام طلائیه
سلام
وبلاگت مطالب خوبی داره
معلومه اهل دلی
برای همین وبلاگت رو تو لیست وبلاگم اضافه کردم . اگه ممکنه شما هم این کار رو بکنین . خیلی خوشحال میشم .

خدا بهت قوت بده . تو لحظه هایی که آسمونی میشی من رو فراموش نکن . من هم بهت قول میدم که فراموشت نکنم .
یا علی
  • روزنه ای به رنگ
  • چرا ادامه یسفرنامه رو نمی نویسید؟؟
  • روزنه ای به رنگ
  • چرا فکرمیکنید که کسی نمیخونه شما بنویسید کاری به خوندنش نداشته باشید در ضمن قلمتون هم قوی میشه چرا اینقدر ناامیدید ،خودتون رو رها کنید ،به کسی یا کسانی فکر کنید که احساس خوبی بهشون دارید چون باعث میشه حالتون عوض شه هر کسی ممکنه در قسمتی از زمان دچار یک سری درگیری هایی بشه اما... بگذرد این روزگارتلختر از زهر ... اگه به کنه واقعیت دنیا پی ببرید مطمئن میشید که هیچ ارزشی نداره اونوقت باید افسوس بخورید که ای کاش ...
    اگه پست ها من رو خونده باشی به اندازه کافی خودم رو معرفی کردم .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی