نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

جمعه, ۳ فروردين ۱۳۸۶، ۰۴:۲۴ ب.ظ

 

 

 

بسم رب الحسین

کاروان دلهای  جا مانده  قصد عزیمت به سرای عاشقان را دارد شوری عظیم در وجودشان  نهفته است که لحظه به لحظه به  عرصه ظهور نزدیک تر میشود. اینان دلداگان عاشقی هستند که با خود عهدی دیرینه را به دوش میکشند

و نوایی را زمزمه میکنند که  هرگز از لبانشان جدا نمیشود:

 کجایید ای شهیدان خدایی...

...........................................

پس از چند ماه پیگیری و پس ار دو هفته بی خوابی و تلاش مداوم و شبانه روزی   به طور معجزه آسایی همه چیز در روز آخر همامنگ شد  یعنی در پنج شنبه 24/12/1385

هر یک ازدوستان موظف شدند که چیزی را تهیه کنند و قرار ما 12 شب پنج شنبه  که البته  به ساعت ۱.30 بامداد جمعه موکول شد

...............................................

لحظه حرکت نزدیک است وهمه چیز مهیا ست برای سفری که فقط دیوانگان حق همسفریش را دارند چیزی  به حرکت نمانده و  نفس ها در سینه ها محبوس شده و زمان پیدا کردن گمشده ها مان رسیده . زمان پرواز است وزمان  پر گشودن

پزستو های دور از وطن.

................................................

ساعت 1.30 بامداد. علی ، میثم و من.  نماز خانه دانشگاه.و آماده نمودن  وسایل مورد  نیاز یرای سایر دوستان.کار بسته  بندی مواد غذایی و صبحانه آغاز شد.خستگی در صورت بچه ها  موج میزد ولی همچنان به کار  خود ادامه  میدادند.نزذیک صبح بود وکار تقریباً تمام شده بود.

..............................................

لحظه شماری آغاز شده بود و شوق پر گشودن  به چشم دیده میشد.حال و هوای دیگری بود. چهره همه با روزهای دیگر تفاوت  بسیاری  داشت .دیگر فرقی  نمیکرد مبدا  کجاست .فقط شوق رسیدن به مقصد بود که همه را دور هم جمع کرده بود.

.............................................

ساعت نزدیک 7 بود. اتوبوس در  جلوی در دانشگاه آماده بود.اما به  دلیل مناسب نبودن آن  مجبوز شدیم صبر منیم تا دوستان وسیله دیگری را آماده کنند.و  این کار  تقریباً  بیش از 2  ساعت  به طول انجامید. دراین فاصله می بایست  کاری انجام میشد و چه کاری بهتر  از صرف صبحانه. الیته قبل از صبحانه یکی از دوستان دعای عهد را زمزمه نمود

که باعث ساکت شدن همهمه ها شد و سکوت نمازخانه را فرا  گرفت

........................................

 

عهد خواندند و عهد بستند.و سفر خود را آغاز نمودند.پر پراز را گشودند و یک رنگی را پیشه خود ساختند و قدم اول را بر داشتند

 

....................................

سوار اتوبوس شدیم. ظرفیت اتوبوس 36 نفر بود ما 40نفر بودیم.اما راهی بود که همه با هم آغاز کرده بودیم و باید با هم تمام مینمودیم.به ناچار تعدادی از خواهران در انتهای اتوبوس زیر اندازی پهن نمودند و در آنجا نشستند. به طرف قم حرکت کردیم.ساعت حرکت نزدیک 11 بود.مسیر را اشتباه رفتیم و رسیدن به قم بیشتر از حد معمول طول کشید. ساعت نزدیک به 14 بود که به عوارضی قم رسیدیم.آماده نماز شدیم و نماز را اقامه کردیم .در آنجا شوفر (کمک راننده) هم به ما اضافه شد و به ناچار باید تغییراتی درنحوه نشستن میدادیم.پس خواهران انتهای اتوبوس را به  طرف صندلی ها هدایت کردیم و من و سجاد و جمال و چند نفر هم متغیر به انتهای اتوبوس هجرت کردیم.و سرقفلی  کف اتوبوس را خریداری کردیم. در طول مسیر قرار بود چند فیلم پخش شد. ساعت 18.20بود که برای صرف نهار به اراک رسیدیم. به مسجدی که از قبل توسط دوستان هماهنگ شده بود رفتیم و نهار راخوردیم و نماز مغرب و عشا را خواندیم.و حرکت به طرف میعاد گاه

.............................................

حال و هوا کم کم عوض میشد . بویی خوش به مشام میرسید و بویی آشنا که گویی مدتها  آن را میشناختیم ولی از آن دور بودیم . بویی که مدتها انتظار رسیدن به آن را میکشدیم .

لحظه به لحظه فضا تغییر میکرد. خدای من به کجا میرویم. چه سرزمینی است این سرزمین که این قدر دوری از آن سخت به نظر میرسید و شوق رسیدن به آن این قدر سختی راه را آسان مینمود.

چه سرزمینی است اینجا.به راستی ما به کربلا نزدیک میشدیم و بو بوی جبهه ها بود و بوی جبهه ها از کربلا .

.............................................

 

 

 

 ادامه دارد.

از دوستان در خواست میگردد

 جهت تکمیل این سفر نامه من را یاری کنند

 

 

 

 

 

 

  • سید مهدی

نظرات  (۱۳)

  • مریم و یزدان
  • سلام .وبلاگ قشنگی دارین.خوشحال میشیم به ما هم سر بزنید.
    ببخش نه به این خاطرآنکه آنها لیاقت بخشش تو را دارند بلکه به این خاطر
    توکه لیاقت داری آرامش داشته باشی
    ساله خوبی رو براتون آرزو می کنیم . شاد باشید .خدانگهدار
  • مریم و یزدان
  • آقا ارمیا خوندیم . قدم اول برداشته شد اما خبر نداشتیم چه چیز پیش خواهد آمد .کاش ایکاش در شرایطی در سفر باید تصمیمی گرفته شود بهترین تصویر را بگیریم..............
    این و اشتباها تو پست قبلی گذاشتم برای همین دوباره تکرار می کنم.
    خون شهید به دنیای مردگان حیات می بخشه. و مصداق بارز اون شهادت امام حسین هستش که مسیر تاریخ رو بالکل عوض کرد. درسته که تو جنگ تحمیلی بهترین جوونای مملکتمون و از دست دادیم ولی مطمئنا خون اونا سیر یه تاریخ و یه مملکت رو تعیین خواهد کرد.
    در پناه حق.
    بسم الله
    کاش توی همین حرف ها هم متوقف نشویم.شهدا با یادمان گرفتن برای شهدا و گریه بر فکه و دوکوهه شهید نشدند اگر چه این ها هم کار بی ارزشی نیست.
    حال تو یکی رو من میگیرم.........
  • روزنه ای به رنگ
  • کاش میتونستیم هم سفرامون رو خودمون انتخاب کنیم.
    منم آپم.
    میدونم کار کردین امیدوارم با این حرفا ریا نکرده باشین
    شاید دیگه ادامه این سفر نامه رو ننویسم
    آخه بعضیا فکر کردن ریا میشه
  • روزنه ای به رنگ
  • جمعه 25/12/1385
    صبحانه در نمازخانه دانشگاه ساعت 8:15 شامل کره ،پنیر ،مربا.
    حرکت ساعت 11 ،نماز و نهار(قیمه) در اراک ساعت 17:45 / شام (کالباس)حدود 23:30 در اتوبوس

    شنبه26/12/1385
    نمازصبح (فکر کنم بروجرد بود) ،صبحانه حدود ساعت9 دوکوهه شامل :کره ،مربا ،چای
    مراسم افتتاحیه ساعت 12 در دوکوهه،نهار(قیمه) سد دز ساعت14:30
    شام بیمارستان صحرایی امام علی(ع) که بعد از کلی گشتن بیمارستانو پیدا کردیم ساعت 23:30 قیمه بادمجون
  • روزنه ای به رنگ
  • یک شنبه 27/12/1385
    ساعت 7:30 صبحانه،ساعت8 صبحگاه و حرکت به سمت اروند رود .نهار(مرغ) بیمارستان امام حسین (ع) ساعت 14:15.حرکت به سمت شلمچه و اقامه ی نماز مغرب در شلمچه ،رفتن به معراج الشهداء ساعت حدود 21.شام فکر کنم استامبولی بود ساعت 23.

    دوشنبه28/12/1385
    صبحانه ساعت 7:30،صبحگاه ساعت 8 ،حرکت به سمت طلائیه و اقامه ی نمازظهر زیر آسمان طلائیه،نهار قورمه سبزی ساعت 13:15 در هویزه.حرکت به سمت دهلاویه حدود ساعت 15 و بازدید از نمایشگاه و دیدن فیلم دختر شهید.نماز مغرب در دهلاویه.شام بیمارستان صحرایی امام حسن(ع) ساعت 23 یادم نیست شام چی بود. برگزاری مراسم رزم شب ساعت 00:00
  • روزنه ای به رنگ
  • روی هم رفته میشه گفت سفر خوبی بود البته اگه از بی نظمی ها ،ناراحتی ها و...فاکتور بگیریم.فکر کنم باید یه اردوی 2یا3 روزه ی دیگه بزارید بریم چزابه و فتح المبین و مسجد جامع.
    امیدوارم سوء تفاهم رفع شده باشه.
    لطف کنید بقیه سفرنامه رو بنویسید.
  • روزنه ای به رنگ
  • سه شنبه 29/12/1385
    صبحانه ساعت 8 ،حرکت به سمت فکه و اقامه ی نمازظهر و عصردر فکه، نهار عدس پلو در اتوبوس .بعد از نهار حرکت به سمت شوش و دانیال نبی(ع) و بازدید از موزه ی آپادانا و داریوش تا حدودساعت 19
    حرکت به سمت دوکوهه ساعت 19:15.شام عدس پلو دوکوهه ساعت 22.

    چهارشنبه 1/1/1386
    حضور در حسینیه ی شهید همت ساعت 2:30 و برگزاری مراسم سال تحویل ساعت 3و 37 دقیقه و اقامه ی اولین نمازسال 86 در حسینیه ی حاج همت .صرف صبحانه ساعت 8:30 شیرکاکائو و سی گل و حرکت به سمت اتوبوسها و تهران . نهار و نماز خرم آباد که یه جورایی همه توهم زده بودند .شام حدود ساعت 22:30 بعد از اراک در اتوبوس.
    26/12
    صبحانه پا علم
    نهار سد تنظیمی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی