نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۸۵، ۰۷:۳۱ ب.ظ
حرفهایی تو دلم سنگینی می کرد که می خواستم بگویم ولی توی این دنیای بی سر انجام نه گوشی هست برای شنیدن و نه حوصله ای هست برای نوشتن ...و نه .......فریاد بی صدای من که تا ته استخوانهایم رسوخ می کند و آن را  به لرزه در می آورد به من یاد آوری می کند که سخت نا توان شده ام در برابر زندگی ...به کجا رسید ه ام ؟؟؟؟هیچ جا ......دلم نمی خواهد گلایه کنم ...از چه کسی گله کنم ؟؟؟؟؟؟از خدا یا از بنده های خدا که نا خواسته منو آزار مید هند ...نمی دانم ....بی هیچ قصد و غرضی !!!!!!
  • سید مهدی

نظرات  (۱)

  • روزنه ای به رنگ
  • سلام
    در ساحل زندگی که قدم می زدم همیشه دو رد پا ازخودم به جای می ماند یکی رد پای خودم دیگری رد پای خدایم.
    در مواقع سخت یک رد پای به جای می ماند ازخدا پرسیدم چرا در مواقع سخت مرا تنها می گذاری ؟
    گفت مخلوقم :تو را تنها نمی گذاشتم بلکه تو را در آغوش می گرفتم.
    خداحافظ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی