نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب
۰۷
اسفند
  • سید مهدی
۰۵
اسفند
خدایا

میترسم

  خیلی میترسم

    کمکم کن

خدایا نا امیدم نکن

 میترسم

 

  • سید مهدی
۰۲
اسفند
رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم قصد این قوم فریب است بیا برگردیم عشق بازیچه ی شهر است ولی در ده ما دختر عشق نجیب است بیا برگردیم کرمها در دل هر کوچه اقامت دارند روستا مامن سیب است بیا برگردیم چه حسابیست در این شهر که در مبحث جبر جای بعلاوه صلیب است بیا برگردیم........

روزگاریست همه عرضه بدن می خواهند/ همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند/ دیو هستند ولی مثل پری می پوشند/ گرگهایی که لباس پدری می پوشند/ آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند / عشقها را همه با دور کمر می سنجند / خوب!!!!طبیعیست که یکروزه به پایان برسد / عشقهای که سر پیچ خیابان برسد....

تنها باش تنهایی بهت خیانت نمیکنه.........

ضعیف ترین کلمه حسرت .... آن را نخور توانا ترین کلمه دانش .... آن را فراگیر محکم ترین کلمه پشتکار .... آن را داشته باش سمی ترین کلمه غرور ... بشکنش سست ترین کلمه شانس .... به امید آن نباش شایع ترین کلمه شهرت .... دنبالش نرو لطیف ترین کلمه لبخند .... آن را حفظ کن

 

  • سید مهدی
۳۰
بهمن

غروب نزدیک است

چه کرده ای در این مدت

آیا آماده سفر هستی

تا وقت باقی است حرکت کن

خودت برو تا نبرندت.

 

 

  • سید مهدی
۲۸
بهمن
خسته ام ... خسته .... خسته ی خسته ...خسته ام از نوشتن از عشق ... از نوشتن از این همه دروغ ...خسته از این کلمات کودکانه ...از این دلخوشی های بچه گانه ...خسته از این سردرگمی .. خسته از فراموش کردن بودنم ..فراموش کردن هستی ام...وجودم...خسته از بازیهای بچه گانه ... خسته از کشیدن منحنی به شکل قلب و پرتاب تیری بسوی آن !خسته از دویدن ... برای رسیدن ... برای رسیدن به هیچ !خسته از شنیدن ناله های عاشقانه عاشقی در کنج تنهایی هایش ... خسته ام از این اعتیاد قلبم به عشق ... از اعتیاد چشمانم به اشک ...خسته از باور دروغی به نام عشق ... خسته از این قمار ... ازقمار دل ...قماری که آخرش چه برنده باشی و چه بازنده ... بازنده ای بیش نخواهی بود ... قماری که در پایانش بجای عشق مشتی اسکناس چکشی رد و بدل می شود که برنده باآن بر دل بازنده می کوبد ... چکشی که فقط خرد می کند ... و دست به دست منتقل میشود ...خسته از جارو کردن خرده شیشه های دل ... خسته از بریده شدن دستم به دست این خرده شیشه های مقدس ... خسته از مرهم گذاشتن بر این زخم های کهنه ...خسته از شنیدن صدای در ... در دل ... که هر از گاه غریبه ای بر آن می کوبد ... خسته از کاروانسراشدن دل .. و به زیر سوال رفتن عشق !خسته ام ... خسته .... خسته ی خسته ام و شما دوست عزیز که این مطلب را میخونین از شما ملتمسانه خواهش می کنم به او بگوئید..... که ای عشق خیالی من و ای رویای محال من زندگی را بازی گرفتن نیست دنیا را به کام گرفتن نیست دیگران رادوست داشتن سخت نیست کسی را پیدا کردن سخت نیست دلش را بردن سخت نیست ولش کردن سخت نیستد لبری پیدا کردن سخت است وفاداری داشتن سخت است نگرش داشتن سخت است از دست دادنش سخت است غم یار خوردن سخت است و در آخر شبهای بی تو را سحر کردن سخت است
  • سید مهدی
۲۸
بهمن
سلام دوستان خوبید؟ چه خبر یه کم بیاین به ما سر بزنین ممنونتون میشم ای بابا خودم میدونم که چرت و پرت مینویسم اما بیاین بخونین و بخندین ......................................... کار ندارین؟ فعلاً خدا حافظ
  • سید مهدی
۲۶
بهمن
کاش قلبم درد پنهانی نداشت 

 

  چهره ام هرگز پریشانی نداشت 

 

   برگهای آخر تقویم عشق   

 

    حرفی از یک روز بارانی نداشت

 

        کاش میشد راه سخت عشق را  

 

      بی خطر پیمود و قربانی نداشت

 

  • سید مهدی
۲۴
بهمن
حرفهایی تو دلم سنگینی می کرد که می خواستم بگویم ولی توی این دنیای بی سر انجام نه گوشی هست برای شنیدن و نه حوصله ای هست برای نوشتن ...و نه .......فریاد بی صدای من که تا ته استخوانهایم رسوخ می کند و آن را  به لرزه در می آورد به من یاد آوری می کند که سخت نا توان شده ام در برابر زندگی ...به کجا رسید ه ام ؟؟؟؟هیچ جا ......دلم نمی خواهد گلایه کنم ...از چه کسی گله کنم ؟؟؟؟؟؟از خدا یا از بنده های خدا که نا خواسته منو آزار مید هند ...نمی دانم ....بی هیچ قصد و غرضی !!!!!!
  • سید مهدی
۲۴
بهمن
کاش قلبم درد پنهانی نداشت 

 

  چهره ام هرگز پریشانی نداشت 

 

   برگهای آخر تقویم عشق   

 

    حرفی از یک روز بارانی نداشت

 

        کاش میشد راه سخت عشق را  

 

      بی خطر پیمود و قربانی نداشت

 

  • سید مهدی
۲۴
بهمن
دوباره بسترم از بوی دوست سرشار است ...

.تمام پنجره ها از سکوت لبریزند

دوباره در سر من آرزوی دیدار است.....

تمام خاطره ها بی تو سرد و بیمار است ...

بیا دوباره مرا تازه کن ، صمیمی کن

که در حوالی ما دیده ها همه تار است

 چگونه از تو بگویم که تو همه شعری

چگونه بی تو بخوابم که چشم بیدار است

 

  • سید مهدی