نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب
۰۸
دی

پیش نوشت:

۱) چند روز بود که می خواستم در مورد موج حملات جریان انحرافی و فتنه گران به آیت الله جنتی بنویسم. جریانی که این روزها به وسیله جوک و طنز به وسیله پیامک بین آحاد جامعه پخش میشه و بعضی خواسته با ناخواسته اون رو پخش میکنن.همین جا از دوستانی که همفکر هستم و نظام رو قبول دارن درخواست میکنم به سایر دوستانشون توصیه کنن که مبادا خواسته و ناخواسته در این موج قرار بگیرن.

۲) این روزها دعا برای سلامتی رهبر و در کنار ایشون آیت الله جنتی فراموش نشه.

۳) تا کور شود هر آنکه نتواند دید

 

تا که بر خاطره ها دست گذر دادم من/ یاد روز نهم از ماه دی افتادم من

روز بیداری و تکرار غدیر خم بود/ زان سبب هست اگر خرم و دلشادم من

یادم افتاد ز ایام غبار آلوده/ و از آن روز که دل‌ها همه شد آسوده

مدتی بود وطن طعمه روباهان بود/ دیده بی خردان بر دهن شیطان بود

قصدشان بود براندازی و در این عرصه/ شد عیان هرچه نفاق خفی و پنهان بود

ما که از عمر پی فصل بهارش بودیم/ خسته از فتنه و از گرد و غبارش بودیم

باز از غفلت ما فکر محالی کردند/ فکر احیای تن رو به زوالی کردند

غافل از اینکه در این معرکه رعب انگیز/ تکیه بر شیر نر بی دم و یالی کردند

اینکه «این‌بار تقلب شده» را رمز نمود/ بر تن مرده جنبش، کفن سبز نمود

تا توانست ز هر بتکده نیرو آورد/ هر چه در چنته نگهداشته بود، رو آورد

آن‌قدر کرد فراتر ز گلیمش پا را/ عاقبت مرشد ما، خم به ابرو آورد

تا که دیدیم غمی بر دل رهبر آمد/ آخر کار همه فتنه گران سر آمد

عده ای خون به دل مردم ایران کردند/ پشت بر دغدغه پیر جماران کردند

دهمین روز محرم شد و کوفی گشتند/ هتک حرمت به حسین (ع) شاه شهیدان کردند

این زمان بود که ما یاد خمینی کردیم/ بعد صبر حسنی، کار حسینی کردیم

کو یلی که پنجه در پنجه شیر اندازد/ پرچم پیر جماران، به زیر اندازد

تا علم بر سر دوش علی خامنه ای ست/ سوی این خیمه کسی نیست که تیر اندازد

این علمدار، فدایی، دو سه لشگر دارد/ آن طرف مرد اگر هست قدمی بردارد

9 دی مظهر بیداری مردم باشد/ مایه وحدت و ایجاد تفاهم باشد

ای که در سر هوس فتنه دیگر داری/ مملکت تحت لوای مشهد و قم باشد

هر که با شیعه اولاد علی در افتد/ سر و کارش به خدا با یل حیدر افتد

  • سید مهدی
۰۴
دی
چه روزها که یک به یک دروغ شد نمیامدی

نیامدی و پنداشتم ندیدی که چه می کشم این روزها را

نیامدی و پندارم این بود که نمی بینی مرا.نیامدی و من دچار منیت شدم در حالی که چیزی نبودم.نیامدی و نمیدانم باید با داغ نیامدنت چه کنم؟؟

نیامدی و به نیامدنت عادت کرده ام.

چه بد روزهایی است این روزهای بی تو.هر چند دروغ میگویم هرچند امیدی ندارم و هرچند نیامدی...

این روزها با صدا های مختلف دنبال گمشده ای میگردم که شاید هیچ وقت نبود...

هیچ وقت ...؟

بود.اما نبود آنگونه که میخواستم و نبودم آنگونه که او میخواست.صدای شکسته شدن قلبم در همه جا پیچید. و میدانم که نخواهم بود...

 پ ن:

من که ازبارزترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی به زمین خیره نبود/کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
وبه سمتی بروم که درختان حماسی پیداست

  • سید مهدی
۰۳
دی
روزها برایت گفتم و شبها برایت گریستم

برای تنهایی هایم به تو دل خوش کردم و دلیل شادیهایم تو بودی

سالهاست که برایت مینویسم

به یک امید

وآن با تو بودن است و با تو ماندن

فکر میکنم

اما نگاهت را دائماً به یاد می آورم

 

بهانه هایم را از دست داده ام

به بهای اندک

و اندک اندک جانم را نیز از دست میدهم

به دست غارتگر زمانه

نمی خواهی بیایی؟

منتظرم

بیا

  • سید مهدی
۱۹
آذر
 

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .....

یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....

آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش .....

همینجور که داشت کارشو می‌کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخای نِنه ؟

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟

پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!

قصاب اشغال گوشت‌های اون جوون رو می‌کند می‌ذاشت برای پیره زن .....

اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد

گفت: اینارو واسه سگت می‌خوای مادر؟

پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟

جوون گفت اّره ..... سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز می‌خوره .....

سگ شما چجوری اینا رو می‌خوره؟

پیرزن گفت: میخُوره دیگه نِنه ..... شیکم گشنه سَنگم میخُوره .....

جوون گفت نژادش چیه مادر؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه .....

اینا رو برا بچه‌هام می‌خام اّبگوشت بار بیذارم!

جوونه رنگش عوض شد ..... یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن .....

پیرزن بهش گفت: تُو مَگه اینارو برا سَگِت نگرفته بُودی؟

جوون گفت: چرا

پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمیخُوریم نِنه .....

بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت.

  • سید مهدی
۱۵
آذر

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی ویکمرتبه زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همینکه از طرف جمعیعت دوتا چکمه
رسید اول گودال،مادرت افتاد
تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند
چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد
ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد
خبر رسید که انگشتر تورا بردند
میان راه،النگوی دخترت افتاد
کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه

وخواهرتوبه یاد برادرت افتاد

  • سید مهدی
۰۷
آذر
صدای زنگ قافله

از تو بیابونا میاد

کی بود منو صدا زد و

کیه که همسفر می خواد...

روز دوم محرم هم رسید.این جا کجاست...

بر مشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا

کربلا

یا کربلا

یا کربلا

تشنه ی آب فراتم ای عجل مهلت بده....

 

  • سید مهدی
۰۲
آذر
چه میکنن تازگی ها این فیلم سازای سیما

 

بعد از آب بستن به فیلم ستایش این بار نوبت سایه روشن بود .

شنیده بودیم امسال بارندگی ها خوبه اما گویا بیش از حد مجاز بوده و به فیلم ها سرایت کرده.

به این بارندگی اشک و مظلوم نمایی یه مواد فروش رو هم اضافه کنید.

آب بستن به فیلم یا تبلیغ ۱۳۷ یا شهرداری یا آموزش آشپزی و تبلیغ غذا های فرنگی که با صد تا جک و جونور حروم گوشت درست می شه.

پارتی بازی در استخدام و روی کار اومدن و بی کاری یه مدیر رده بالا در نشون دادن تمام قسمت های یه ساختمون به یه کارمند جزء که البته هنوز کارمند نشده و ...

بالاخره فروش فیلمشون به سیما متریه .نمیدونم متری چقد حساب میکنن.اما نوش جون

این از صد تا فحش برا مخاطب بدتره.

 

 

الحمد لله که محرم داره میاد و  وضعیت سفید باید زودتر تموم می شد وگرنه معلوم نبود اون هم چی می شد...!!!

 پی نوشت:

۱) این لینک هم بد نیست.بخونید...

  • سید مهدی
۰۲
آذر
عهد و پیمان شهادت رفته از دوران ما

قافیه تنگ است و شعری نیست در دوران ما

جان بقربان همان شاعر که از جانش سرود

بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

  • سید مهدی
۲۹
آبان

پاره پاره اگر شده باشد
                           دلت،
قطره قطره اگر جاری شود
                              اشکت،
زبانه زبانه آتش زده باشد
                            جگرت،
حتی
تکه تکه اگر شده باشد
                          روحت،



بخند و به او بیندیش
تا دوباره زنده کنی مرا
در قلب خویش!

  • سید مهدی
۲۸
آبان
حکایتی از حاج اسماعیل دولابی

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»
هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.

پ ن:

فروش کنسرو خرچنگ در ایران:

 

  • سید مهدی