یک پست قدیمی
شنبه, ۳ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۴۴ ب.ظ
روزها برایت گفتم و شبها برایت گریستم
برای تنهایی هایم به تو دل خوش کردم و دلیل شادیهایم تو بودی
سالهاست که برایت مینویسم
به یک امید
وآن با تو بودن است و با تو ماندن
فکر میکنم
اما نگاهت را دائماً به یاد می آورم
بهانه هایم را از دست داده ام
به بهای اندک
و اندک اندک جانم را نیز از دست میدهم
به دست غارتگر زمانه
نمی خواهی بیایی؟
منتظرم
بیا
- ۹۰/۱۰/۰۳
دارم اندک اندک تو را از دست می دهم
از این می ترسم
زود تر بیا ...