یک پست ناگهانی
يكشنبه, ۴ دی ۱۳۹۰، ۰۴:۵۹ ب.ظ
چه روزها که یک به یک دروغ شد نمیامدی
نیامدی و پنداشتم ندیدی که چه می کشم این روزها را
نیامدی و پندارم این بود که نمی بینی مرا.نیامدی و من دچار منیت شدم در حالی که چیزی نبودم.نیامدی و نمیدانم باید با داغ نیامدنت چه کنم؟؟
نیامدی و به نیامدنت عادت کرده ام.
چه بد روزهایی است این روزهای بی تو.هر چند دروغ میگویم هرچند امیدی ندارم و هرچند نیامدی...
این روزها با صدا های مختلف دنبال گمشده ای میگردم که شاید هیچ وقت نبود...
هیچ وقت ...؟
بود.اما نبود آنگونه که میخواستم و نبودم آنگونه که او میخواست.صدای شکسته شدن قلبم در همه جا پیچید. و میدانم که نخواهم بود...
پ ن:
من که ازبارزترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی به زمین خیره نبود/کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
وبه سمتی بروم که درختان حماسی پیداست
- ۹۰/۱۰/۰۴
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّى: رستگار آن کس که خود را پاک گردانید.( الأعلى، سورۀ 87، آیۀ 14)
سلام علیکم
چنانچه مایل به تبادل لینک هستید ما نیز با افتخار مایل به همسایگی با شما هستیم.
برای شما طلب خیر و توفیق دارم.