عاقد دوباره گفت...(همچنان : مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی...)
جمعه, ۶ اسفند ۱۳۸۹، ۰۱:۰۹ ق.ظ
عاقد دوباره گفت: "وکیلم؟..." پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گل...نه... ، گلی گم... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصلهای سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه یا خبری ، عطر چفیه ای
رؤیای دخترانه ی او بیشتر نبود
عکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره بجز چشم تر نبود...
- ۸۹/۱۲/۰۶
این شعر از کی بود ؟
خیلی حال کردم