بنویسید به روی قبر و به روی کفنم...
بسم الله الرحمن الرحیم
بنویسید به روی قبر و به روی کفنم...
چه قدر دلم تنگ شده برای اونجا. چه زود تموم شد. مثل برق و باد گذشت. اصلاً نفهمیدم چپی شد که رفتم. چی شد که خواستن که برم.به این چمله شدیداً عقیده دارم.یه دفعه بلند شدم و رفتم. رفتم به یه دنیا پر از خوبی و بی آلایشی. پیش یه عده از فرشته های زمینی که خودشون و تمام وجودشون رو وقف خدمت کردن. اما نه هر مردمی. مردمی که آسمانیها براشون دعوت نامه میفرستن.
...........
تهران-اهواز- سوسنگرد- نرسیده به بستان- بیمارستان صحرایی امام حسن مجتبی علی السلام. یا به قولی مقر امام حسن مجتبی.
از دور پرچمهایش را که به اهتزاز در آمده میدیدم. یعنی امسال هم کریم اهل بیت مرا به خانه اش دعوت نموده؟یادم هست که سال گذشته نیز در همین ایام بود که به جنوب آمده بودم.همین ایام شهادت بود که زائر مردان آسمانی بودم. و این بار در ایام شهادت امام حسن مجتبی بر سر سفره رحمت و کرمش نشسته ام.
....................................
چه لحظات شیرینی. زندگی به دور از هر گونه دغدغه و ناراحتیی. زندگی بدون تکلف و در کمال سادگی.اینجا همه با هم برادرند. این جا همه برای هم از جان مایه میگذارند. این جا آدم ها به زندگی امیدوار میشوند و اینجا انسانها خودشان را وقف خدمت به دیگران میکنند. اینجا دیگر خواب و تنبلی و سستی و کاهلی معنایی ندارد. این جا که می آیی همه چیزت تغییر میکند. حتی صبر و سکوتت. اینجا برایت میمیرند و تو برایشان جان میدهی. این جا ندیده های زندگیت را میبینی و این جا تا دلت بخواهد معجزه رخ میدهد.این جا آخر دنیاست و تو در آخر دنیا آزاد آزادی
بنویسید به روی قبر و به روی کفنم
من حسینی شده دست امام حسنم
........................
- ۸۶/۱۲/۲۶
.
.
.
دوست خوبم سال خوشی برات آرزو می کنم........................
.
.
راستی با این عکسها آدم هوایی می شه
.
.
.
.
یارضا