به کجا چنین شتابان
آقاهه هم صبر کرد و برگشت و گفت : بله! بفرمایید
نگهبان گفت: خانوما باید چادر سر کنن برای ورود به صحن.
همراه آقاهه برگشت و یه نگاهی به نگهبان انداخت.چه آرایشی کرده بود. خیلی خجالت کشیدم.
آقاهه گفت: این که خانوم نیست.مرد
شوکه شدم. باور نمیکردم.یه دفعه ای همراه آقاهه گفت فلانی بیا بریم. دیدی گفتم اینجا هم اشتباه میگیرن. بعد دست همدیگر رو گرفتن. وارد صحتن شدم. اولش یه نیشخند زدم. چند قدمی که رفتم تو راه به خودم گفتم خنده نداره .بایدزار زار گریه کرد
یادم افتاد یه بنده خدایی قبلاْ گفته بود خروس های ایرانی با غیرت تر از مردای آمریکایی هستن.
اما بلافاصله یاد حرف حاج آقا دانشمند افتادم که میفرمودند: زنده باد خروس... زنده باد خروس. چون لا اقل مردونگی خودش رو حفظ میکنه
....................................
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقی است می مانم
من از اینجا چه می خواهم نمی دانم
امید روشنایی گر چه در این تیرگی ها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک
با دست تهی گل بر می افشانم
من اینجا روزی از ستیغ کوه چون خوشید
سرود فتح می خوانم
و می دانم
تو روزی بازخواهی گشت
- ۸۶/۱۱/۱۴
متنت ناراحتم کرد چون درد دلم رو گفتی تموم غصه هام رو تازه کردی.
اما از یه جهت خوشحال شدم خوشحالم که هنوز نرفتی.
خیلی مخلصم. مخلص همه بچه ایرونیای با غیرت و همه اهالی امام حسینی اشکستان. می دونست تو یکی وظیفت یادت نمی ره.