حسین را به مقتل رساندیم و ...
بسم رب
حسین را به مقتل رساندیم و خودمان...
40 مطلب در مورد او و خاندانش نوشتم و به عاشورا رسیدم. اما چرا تا عاشورا؟ مگر روز شهادت حسین عاشورا نیست؟ و مگر مصائب به خاندان حسین از عاشورا آغاز نگشته؟ مگر در عاشورا نیست که مولایمان برای جد غریبش حسین خون میگرید؟ پس چرا ما حسین را تا عاشورا همراهی میکنیم و او را به مقتل میرسانیم و تا زیر خنجر میبریمش ولی پس از آن ...
نمیدانم باید این را بگویم یا نه که باید خدا را شکر کنیم که در عاشورای سال 61 نبودیم که شاید اگر بودیم تاسوعا را نیز به حسین مهلت نمیدادیم و یا اینکه خدا را شکر کنیم که حسین در محرم الحرام 1429 نیست که اگر بود در همان روز اول ذی حجه او را سوار بر هواپیمایی میکردیم و هر چه سریعتر به کربلا میرساندیم و شاید هم نمیگذاشتیم به کربلا برسد...تمام سخنم با خودم است و به دیگران کاری ندارم.از روز اول محرم یاه پوشیدم و 10 شب در مجلس عزای حین شرکت کردم اما روز 11 محرم که میرسد وتنها چند ساعت بیشتر نیست که از شهادت حسین میگذرد سیاه را از تن بیرون کرده ام و انگار نه انگار که حسینی بوده و شهادتی و اسارتی و ...
خیلی از ما نمیدانیم که حسین تا ساعتی پس از ظهر عاشورا نیز زنده بوده و به گفته برخی مورخین تا غروب عاشورا نیز میجنگیده اما ما تا ظهر عاشورا حسین را نیز در خاطراتمان برای یکسال دیگر میکشیم و برسر سفره او مینشینیم و به خانه هایمان بر میگردیم
راستی به کجا میروم؟
بس است. چه میگویی به خودت ؟!تو که خود اینها را میدانی و رعایت نمیکنی پس چرا ...؟
- ۸۶/۱۰/۲۸
عظم الله اجورکم و اجورنا بصابنا بالحسین علیه السلام
حسینی باشید
و حسینی بمانید