پیامبر اعظم (ص) فرمودند:
« مَن أرادَ اللّهُ بِهِ خَیرا رَزَقَهُ اللّهُ خَلیلاً صالحِا »
هر کس که خداوند براى او خیر بخواهد،
دوستى شایسته نصیب وى خواهد نمود.
پیامبر اعظم (ص) فرمودند:
« مَن أرادَ اللّهُ بِهِ خَیرا رَزَقَهُ اللّهُ خَلیلاً صالحِا »
هر کس که خداوند براى او خیر بخواهد،
دوستى شایسته نصیب وى خواهد نمود.
یا مهدی (عج)مولای من !
سالهاست صبح های جمعه ندبه گویان ،
با اشک ، مژه چشم هایم را آب و جارو می کنم ،
تا مگرقدمگاه تو شود
و در غروب غم انگیز چشمانم سمات را زمزمه می کنم .
و اشک حسرت می ریزم .
بیا تا در حریمت بیاسایم ,
با گریه هایت همنوا شوم،
سر بر شانه بغض بگذارم و مثل ابر بهار گریه کنم و دانه های مروارید چشمانت را در صدف نگهداری کنم .
ای سوار سبز پوش لحظه های من !
می دانم که روزی می آیی و پرستو های مهاجر را بر شاخسار آرامش ، ما وا می دهی ای خوب !
دیگر نمی توانم اشکهایم را ،
در چاه چشمانم اسیر کنم ،
باران اشکم را بر سجاده نیازم جاری می کنم که اشک ،
مهر استجابت دعاست .
ای زلال عصمت ، آتش معصیت در وجودم شعله ور است ،
بر من ببار و تطهیرم نما ،
بیا تا ایمان غرق گرداب گناه نشده ،
بسم الله الرحمن الرحیم
چون دوستون دارم میخوام امروز قبل از اینکه پیمونه عمرم پر شه و فرصت رو از دست بدم یه کار عرفانی یادتون بدم که به یاد موندنی بشید .و نامتون تو امت های بعدی باقی و برقرار باشه .بشید اسوه و الگو برای بعد از خودتون . می خوام همتون جاودانه بشید و اسماتون تو لیست ((پاکبازان عشق کوی دوست )) ثبت بشه .
مومن بشید .ایمانی داشته باشید که سرشار از ایثار و فداکاری تو راه خدا باشه .خدا هم خیلی شاکر و قدردان هست و پاداش محسنین را فراموش نمی کنه . نه تنها پاداش های مناسبی را در نظر می گیره بلکه عمل اونها رو هم زبان زد عام و خاص می کنه . کارهای خالصانه مخفی رو علنی می کنه .
کذلک نجزی المحسنین
انه من عبادنا المومنین
می خواد دعای خیر مردم را به سمت و سوی ما بکشه و جلب کنه که خود این هم باز به نوبه خودش یه پاداش دیگه به حساب می یاد .
بعضی وقت ها دچار امتحانات سختی تو زندگی می شیم که حکمتی توش نهفته .مثلا یه نمونه براتون بگم؟؟؟
در مورد حضرت ابراهیم (ع)فکر می کنید برای چی آن حضرت را با امتحان سختی مثل قربانی کردن فرزندش آزمایش کرد ؟؟؟؟
بله . درسته .معلومه تا اینجای بحث باهام همراه شدین .
چون می خواست روشن بشه که محبوب اول ابراهیم خدا هست یا اسماعیل یا اسماعیل های دیگه تو زندگیش .
خدا به هممون توفیق بده از آزمایش هاش سربلند بیرون بیایم .
برای اون روزیکه ((خافضه الرافعه)) هست .
یه عده رو پست می کنه پایمال و ذلیل و بدبخت و کوچیک می کنه .هرچند تو این دنیا عزیز و گرامی باشند .اون روز دیگه روز خفتشون هست و کسی بهشون اعتنا نمی کنه اما در عوض یه عده دارای مقام رفیعی میشن و این بر می گرده به همون بندگی و فرمانبرداری و شاکر بودن و کفران نعمت نکردن و هزار تا چیز دیگه که خودتون بهتر از من می دونید .
بیایم وجود مهربونش رو در هر چیزی ببینیم شاکر باشیم و ازش بخواهیم که محبت و عشقش رو تو قلبامون مستحکم تر کنه .
از این به بعد این چشمار و باز کنیم به خدا حرفه می گیم بینا هستیم خیلیهامون کوریم کور کور.
ببینیم چقدر پروردگارمون بهمون لطف داره سرتا پامون رو در هر حال غرق نعمت و احسانش کرده ولی ما افسوس که ناسپاسیم .
فقط کفران نعمت می کنیم حالا هر کی به یک طریق .من یه جور دیگران هم یه جور.
انت المحسن و نحن مسیئون
دست از غفلت ها بکشیم .دلای غافل من و تو همش تو خطرن .خطر صید و شکار شیطون لعین .
علاجش چیه ؟
اینم من بگم ؟؟؟؟
تذکر و یاد آوری و اینکه اگه دچار غفلت شدیم راستی راستی از خدا بخواهیم و یقین هم بدونیم که دست رد به سینمون نمی زنه .بخواهیم کمکمون کنه.دستامون رو بگیره تو مسیر صراط مستقیم هدایتمون کنه .راه و چاه رو نشونمون بده.
اللهم انی اسئلک ایمانا تباشر به قلبی
اسئلک ایمانا لا اجل دون لقائک
راهش اینه که ازش دور نشیم و فکر کنیم بگیم ساعت آخر عمرمون دلمون کجاست ؟
نکنه دل من و تو آشفته باشه .هرچیزی توش باشه غیر از یاد و عشق خدا .
نکنه سرگرم دنیا شدیم و از یاد آخرت غافل .نه اراده خیری کرده باشیم و نه اقبال و توجهی به بهشت و همجواری با صالحین و بنده خوبای خدا .
اگه دلمون غافل شد بدونیم ارزش و قیمتی نداره با کوچیک ترین اشاره شیطون لبیک می گیم .چون تکیه به خدا نکردیم که محفوظ باشیم .
بعد عزیزای من دلامون میشه مثل یه پارچه کهنه که پوسیده با یه حرکت مختصر پاره پاره میشه .
اما آن دلی که یاد خدا همیشه توش تبلور داشت و هر روز عشق خدا تازه تر و تازه تر بود و کهنگی به خوش نمی گرفت مثل اون پارچه نو هست که به این زودی ها پاره پاره نمی شه.
سرتون رو درد آوردم .
حلالم کنید .
آخرش نفس سرکش خودم رو مخاطب قرار می دم .شما ها که خوبید .
نمی ترسی که مرگت خفته گیرد
دلت را غافل و آشفته گیرد
التماس دعا
شاید چون انسان نبوده ایم!
شاید چون هل اتی را از یاد برده ایم!
از یاد برده ایم که هیچ بودیم.
*****************************
ببخش و مطلب انعامی
زلال شو و ببخش...بگشا دستانت را...
آسمان کن دلت را،دستانت را...
آنگاه خدا را می بینی که در چشمان توست...
آن لحظه خدا نیز خداتر باشد!
گاهی آنقدر در آب هستیم که دنبال آب میگردیم. گاهی آنقدر موردی که با آن روبرو میشویم عظیم است که آنرا درک نمیکنیم. اگر چشم خود را در فاصلهی اندکی به یک متن سفید رنگ بسیار بزرگ بدوزیم نمیتوانیم آنرا بخوانیم و جز سفبدی چیزی نمیبینیم، ولی اگر چند متر و یا شاید هم چندصدمتر به عقب برویم متوجه مطلب بزرگی خواهیم شد. کرامات زیادی برای بانوی بزرگ ایران حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ذکر شده. از سالهای دور تا کنون. از علمای ربانی گذشته تا دختر فلجی که چندی پیش شفا میگیرد، اما به راستی مهمترین کرامت این بانوی کرامت چیست؟ شاید اگر بخواهیم کمی بازتر ببینیم باید اشاره بکنیم به نفس حضور حضرت در قم که باعث بوجود آمدن مرکز علم و فقاهت یعنی حوزه علمیه و تربیت بزرگانی در این مرکز شد و باعتث نشر اسلام گشت. شاید باید اشاره کرد به این که سکنی گزیدن ایشان سبب رونق شهر قم برای اهل ولا شد و مأمن مومنان گشت. اما به نظر میرسد با این همه کتاب و دفتر ثبت کرامات برای حضرت، هنوز مهمترین کرامت ایشان مغفول مانده. هرچند شاید از جهتی این بزرگترین در راستای کرامات دیگر حضرت قرار گیرد، اما بیانصافی است که نظر لطف ایشان را برای این جریان نادیده بگیریم. و این کرامت بزرگ چه میتواند باشد جز شروع انقلاب اسلامی مردم ایران برای رسیدن به انقلاب جهانی مهدی موعود ارواح ماسواه لتراب مقدمه فداه؟ آیا نه این است که 15خرداد42 در جوار و زیر نظر کرامتش با رهبری کسی که خود را مفتخر به لقب قمی بودن میدانست جرقهای شد برای سرآغاز این انقلاب اسلامی. این انقلاب خواستگاه و شروعش را مدیون خونهای ریخته شده در جوار حرم این کریمه و علمای مورد لطفش در حوزه علمیه همسایه با حرمش میداند. جز این است که اگر نبود این خانم کریم و عزیز و معصوم شعله عشق معارف الهی در دلها زنده نمیگشت و در جان مردم ولایت پرور قم رخنه نمیکرد. البته حق ناشناسی است که این ولایت پذیری را درس این خانم به مردم ندانیم؛ چونکه عشق و ولایت پذیری به امام بود که ایشان را آواره بیابان و غربت کرد و خواست ایشان و حکم محتوم الهی بود که به این دیار رهنمون ساخت. تا فرزند جدش و منعم ار خوان کرامتش، سبب آماده سازی انقلاب و ظهور مهدی موعود این خاندان گردد.
هر که به حکمت شناخته شود،
چشمها او رابه دیده وقار و شکوه بنگرند .
( امام علی علیه السلام )
سلام
راستش میخواستم چن تا پست رو یه دفعه بفرستم اما نشد
این رو تو یه وبلاگ خوندم گفتم بد نیست شما هم بخونید
شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند.من و دوستم علی ناهیدی از یک هفته قبل از عملیات باهم حرف نمی زدیم. شاید علتش خیلی عجیب و غریب باشد. ما، سر تیم های فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شده بود. من استقلالی بودم و علی پرسپولیسی. یک هفته قبل از عملیات در سنگر طبق معمول داشتیم با هم کرکری می خواندیم و از تیم های مورد علاقه مان حمایت می کردیم که بحثمان جدی شد. علی زد به پروین و یک نفس گفت:
شیش، شیش، شیش تایی هاش.
منظور او از حرف، یادآوری بازی ای بود که پرسپولیس شش تا گل به استقلال زده بود. من هم کم آوردم و به مربیان پرسپولیس بد و بیراه گفتم. بعد هم قهر کردیم و سر سنگین شدیم .
حالا دلم پیش علی مانده بود. از شب قبل و پس از شروع عملیات دیگر علی را ندیده بودم دلم هزار راه رفته بود. هی فکر می کردم نکند علی شهید یا اسیر شده باشد و نکند بد جوری مجروح شده باشد. ای خدا اگر چیزیش شده باشد من جواب ننه، باباش را چی بدهم. دیگر داشتم رسماً گریه می کردم که یک دفعه دیدم بچه ها می خندند و هیاهو می کنند از سنگر آمدم بیرون و اشک هایم را پاک کردم. یک هو شنیدم عده ای با لهجه فارسی شعار می دهند که:
پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!
سرم را چرخاندم به طرف صدا. باورم نمی شد. ده ها اسیر عراقی، پابرهنه و شعار گویان به طرفمان می آمدند. پیشاپیش آنان، علی سوار شانه های یک درجه دار سبیل کلفت عراقی بود و یک پرچم سرخ را تکان می داد و عراقی ها هم با دستور او شعار می دادند:
پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!
باور کنید بار اول و آخر در عمرم بود که به این شعار، حسابی از ته دل خندیدم و شاد شدم. دویدم به استقبال. علی با دیدن من، از قلمدوش درجه دار عراقی پرید پایین و بغلم کرد. تند تند صورتش را بوسیدم؛ علی هم صورتم را بوسید و خنده کنان گفت: می بیبنی اکبر، حتی عراقی ها هم طرفدار پرسپولیس هستند. هر دو غش غش خندیدیم. عراقی که نمی دانستند دارند چه شعاری می دهند با ترس و لرز همچنان فریاد می زدند:
پرسپولیس هورا، استقلال سوراخ!
این عکس ها رو هم هویجوری ببینید
جمعه، 11 آبان، 1386
جمعه های بی قراری!
یا ودود
از تمام رمز و راز های عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف ساده میان تهی
چیز دیگری سرم نمی شود
من سرم نمی شود
ولی...راستی
دلم...
«قیصر امین پور»
«الحمد لله الذی لم یصبح بی میتا و لا سقیما، »*
نازنین دلبر بی مثال من
از چشمه سار فیض بی کرانه ات بارقه های رحمت از ستیغ صبح میدمد و این خرد کوچک بی تاب و این همه آیت شگفت، به عنایت تو دلم می خواند و مشامم می بوید ... چشمانم بر توازن حرکت بال کبوتری مات مانده و گوشهایم به صدای« سبحانک یارب » پرندگان محسور...
دادحق را قابلیت شرط نیست
بلکه شرط قابلیت داد اوست
می شکنم
مرا چنین شرف اشرافیت بر خلایقت داده ای و این قدر از کیفیت ربوبیت تو دور.... حبیبم باز سر صبحی آیه های غمزه ات طومار دل رسوایم را در هم پیچید، آخر کجای این شهر خواب و مست می شود فریاد کرد ؟!
«اللهم انی اعوذو بک ان افتقر فی غناک،او اضل فی هداک،او اضام فی سلطانک، او اضطهد و الامر لک»*
پناه بر تو یا حبیبم ذره ام ،کوچکیم را در بارگاهت فریاد میکنم؛ مباد این کوچکی را پیشکش خودی دیگر کنم و بنالم در این همه هست، و دستی ز تنور خواست بسوی همچو خودی به نیاز دراز کنم.
همه راههای نرفته و رفته به منزلگهت ختم می شود و مباد در این همه نور جز ره منزلت بسوی ظلمتم بازگشته و گم شوم...
ای بی کرانهء عدل ،مباد تا تو باشی مرا ستم همچو خودی بر باد دهد و در هنگامه فرمانروائیت بشکنم و از امر تو بر استواری خود غافل باشم.... یا حبیب
۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵۵
چون قیصر که گفت:مثل همیشه حرف آخرم و آخر حرفم را با بغض می خورم
هر روز بی تو روز مباداست...
...
دیوارهای تو دیوارهای من دیوارهای فاصله بسیارند
آه دیوارهای تو همه آینه اند آینه های من همه دیوارند.
وباز قیصر بود که گفت:
قاف
حرف آخر عشق است...
ادرکنی یا عشق
و امروز جمعه است !
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست ؟