برای دلم
دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۹:۰۳ ق.ظ
باز دلم تنگ شده است.برای تمام نوشاه هایم.برای همه ی آنچه که برایت می نوشتم.برای خودم.
برای تو.برای گذشته.برای روزهای زندگی.برای روزهای آفتابی و شاید گاهی نیمه ابری.
باز هم دلم این روزها گرفته است.به شدت ابری است.چند شبی است که خواب ندارم .اما خیالت راحت خوراکم کم نشده است.فقط شبهاست که به شدت بی تابم .فقط شبهاست که ناله میکنم. و گاهی هم درد می کشم.شبها هق هق میکنم و با ترس از خواب می پرم.اما ...
چه قدر
این جا هوا کمی دلگیر است.اما کم بیشتر از کمی ساکت هستم.بناست دیگر حرفی نزنم.چیزی نگویم و شاید روزهای آینده مجبور شوم چیزی هم ننویسم.
بیا کمی قدم بزنیم.در کوچه پس کوچه های خیال .در خیابان های تنهایی.
در گذر گاه های غربت.در کنار عابرانی غریب. و شاید اینجا باشد که کمی بتوان حرف زد....
نمی شود....
چون نمیشود.
- ۹۱/۰۷/۲۴
در گذر گاه های غربت.در کنار عابرانی غریب. و شاید اینجا باشد که کمی بتوان حرف زد....
و این حرفا رو فقط خدا و حسینش شنیدن و دیدن و خوندن و من رو مثل همیشه شرمنده ی مهربونی هاشون کردن......................................