نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

يكشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۸۶، ۰۶:۰۵ ب.ظ
مرگ ، عدالت ، توسعه !

چشمهایش را از روی ناچاری و از سر اجبار بست تا بمیرد! آری؛ اوخواست بمیرد و از آنجا که خواستن توانستن است پس او مرد!... پیش از این ها شنیده بود زمانی که کسی می میرد روحش آزاد می شود و احساس درد و رنج و سردی و گرمی نمی کند اما شگفت بود که بدن بی جانش خیس عرق شده بود و احساسی فراتر از خفگی او را آزار می داد.

 

راستی احساسی فراتر از خفگی چگونه احساسی می تواند باشد؟ نمی دانم! پس نپرس!

 

چشمانش را نمی توانست باز کند و استراحتگاه جدیدش را نگاه کند. دست هایش به خواب زمستانی رفته بودند و دیگر قصد بیدار شدن نداشتند. پاهایش در نهایت گستاخی قصد اطاعت از او را نداشتند!

 

اما بینی اش هنوز...ولی فقط بوی یک چیز می آمد و آن هم بوی خاک نمناک بود... خاک نمناک... بو کشید... باز هم خاک نمناک!

 

روزگاری پیش از مردن بارها این بیت را زمزمه کرده بود که:

 

درآن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم    بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

اما اکنون دیگر این کلمات موزون برایش بی معنی بود... بی معنی بی معنی... درست مثل شعار تحقق توسعه و عدالت از سوی مدیرانی که خود غرق بی عدالتی اند و از توسعه تنها توسعه جاه طلبی و منافع حزبی خویش را می دانند و می فهمند. البته شاید هم نمی خواهند بفهمند!

 

خواست نفس عمیقی بکشد شاید اندکی آرام شود اما نتوانست چرا که خاک اجازه یک تنفس کوتاه را هم نمی داد چه رسد به یک تنفس عمیق! فضا تاریک تاریک بود به تاریکی فضای زمانی که آدم دروغ میگوید... ناگهان صدایی آمد!

 

نمی دانست که صدا از کجاست اما بی شک صدای یکی از دو فرشته سئوال بود. صدا از او پرسید: خدایت کیست؟

 

با لحنی جدی و انعطاف ناپذیر و بدون درخواست کارت شناسایی از فرشته ، پاسخ داد: نان!

 

برای بار دوم پرسید: خدایت کیست؟ با جدیتی آمیخته با هراس جواب داد: مسکن!

 

فرشته سئوال گفت: پاسخ هایت معقول نیست. این خذعبلات چیست که می گویی؟! جواب داد: تنها کسی می تواند پاسخ های مرا درک کند که زندگی را از زاویه بدبختی های من ببیند. تو چه می دانی که نان چیست؟ نان همان است که اگر نباشد به جایش کفر خواهد بود... نبود نان یعنی مرگ ایمان.

 

فرشته سئوال با لحنی ملایم و دلسوزانه گفت: این سخنان که تو می گویی جز دردسر و عذاب حاصلی برایت نخواهد داشت، معقول باش...خودت را به دردسر نینداز... تو را آفریده شایسته ای می بینم ، دلم نمی خواهد تو را در آتش پاسخ هایت نظاره کنم... حالا بگو خدایت کیست؟

 

فریاد زد: خدای نان! خدای مسکن! خدای سرپناه! خدای عدالت! خدای توسعه! خدای صداقت! مرگ بر سرمایه داری دنیامدارانه... مرگ بر مظلومان ظلم پذیر...

 

و فرشته "های های" گریست... 

  • سید مهدی

نظرات  (۳)

صدام به خاطر تیر باران مردم اعدام شد، چه آینده ای در انتظار توست که قلب مرا بمبارن کردی؟؟؟؟؟
نی نی که ازخواب پا میشه جیش داره...........زنبور که روگل میشینه نیش داره............ ...حاجی که از مکه میاد ریش داره........شطرنج که بازی میکنی کیش داره ….........این ریسیور رو پشت بوم دیش داره.....چوپون که تو بیابونه میش داره........این تلفن که می چتی اخره ماه فیش داره………………پس یه کم فکره بابات باش کمتر بچت
دانشجو سوالی مطرح کرد: استاد، جهان سوم کجاست ؟؟ استاد به آن دانشجو گفت: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی