نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

Title-less

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۸۶، ۱۲:۱۷ ق.ظ

 

بسم رب الحسین

این جا همان دهلاویه مشهور بود جایی که شاید زمانی هیچ کس آن را نمیشناخت اما با نام چمران دهلاویه اوج گرفت و برای خود دهلاویه شد

باید به راه می افتادیم و اکنون لحظه خداحافظی است با دهلاویه

به طرف بیمارستان امام حسن به راه افتادیم هوا تاریک بود و مناظر بین راه به چشم نمیامد. ما هم که همچنان بوفه نشین بودیم.چه لذتی دارد انتهای اتوبوس. هرچند کف اتوبوس بودیم اما از خیلی از جهات راحت بودیم. حد اقل اینکه برای خوابیدن مجبور نبودیم روی صندلی های اتوبوس به طور نشسته بخوابیم و ....

ساعت حدود 23.30 بود که به بیمارستان رسیدیم. نمیدانم شام چه بود اما هر چه بود خوردیم. قرار بود مراسم رزم شب (خشم شب؟) برگزار شود مسئولین مدام تذکر میدادند که زودتر آماده شویم و ما هم که باز جزو آخرین کاروانها بودیم که به آنجا رسیده بودیم قدری دیر تر از بقیه به محوطه بیمارستان جهت برگزاری مراسم رفتیم.

بیشتر از این که شبیه به رزم شب باشد شبیه مراسن ترقه بازی بود. فکر میکنم مراسم چهارشنبه سوری در تهران شکوه و شباهت بیشتری نسبت به مراسم رزم شب داشت .پس از اتمام مراسم روضه خوانده شد و شخصی برای افراد حاضر سخنرانی کرد. البته این مراسم تقریباً بد نبود

. بعضی از بچه ها چون دیر به راه افتاده بودند به مراسم نرسیده بودند. به طرف بیمارستان حرکت کردیم .بچه ها مشغول صحبت و برنامه ریزی برای فردا بودند . چون طبق برنامه امشب شب آخر بود ولی چون ما تصمیم داشتیم برای سال تحویل در دو کوهه باشیم یک روز وقت بیشتر داشتیم.هر چه اصرار کردیم که فردا به شرهانی برویم قبول نکردند.(البته به دلیل تجربه ای بود که از معراج شهدا داشتیم. میگفتند تلفات میدهیم)

..........................................

یادم نمی آید امشب ها  با برادران لر دعوا کردیم یا نه شاید هم با گروه دیگری دعوا کردیم. کاش زودتر مینوشتم تا یادم نرود

.................................

صبح روز سه شنبه ساعت حدود 8 بود که باید آماده حرکت میشدیم. روز آخر بود که با بچه های آوینی بودیم . نمیدانم  چرا حس عجیبی داشتم اصلاً دوست نداشتم که از آنها جدا شوم. با مرتضی و علی خوش سیرت کلی عکس گرفتیم . البته افراد زیادی در عکس ها حاضر بودند که هیچ کدام را نمیشناختم با راوی هم خدا حافظی کردیم. میخواست شب اول سال جدید پیش خانواده اش باشد.

به زور ما را سوار اتوبوس کردند و این بار هم طبق معمول :آخرین اتوبوس بودیم

مرتضی را هم که جا مانده بود سوار کردیم و به راه افتادیم هر چه کردم که چفیه اش را بگیرم نشد در اتوبوس خیلی اذیتش کردیم. نزدیک بود اشکش در بیاید . حتی یک بار گفت من حال همه رو گرفتم اما شما حال من رو گرفتید. (البته این جمله مودبانه اش بود) به طرف بستان در حرکت بودیم  و مرتضی  هم در اتوبوس برای بچه ها صحبت میکرد(چون میدونم میخونی میگم : جو گرفته بودت)

به بستان رسیدیم باید برای تحویل گرفتن غذاها در جایی پیاده میشدیم و آنجا به طور کامل از بچه های آوینی خدا حافظی کردیم.نمیدانم تصمیم داشتیم به کجا برویم و لی وقتی شنیدیم که مسیر فکه باز است به طرف فکه به راه افتادیم

البته از بچه ها قول گرفتند که از هم جدا نشوندو تا آخر با هم باشند

..................................

به فکه رسیدیم. شنیده بودم که فکه قتلگاه میگویند. فکه سرزمینی است که سطح آن را سه چیز پوشانده ماسه،رمل و مین.بچه ها از اتوبوس پیاده شدند وبه سمت منطقه پاکسازی شده از مین در فکه به راه افتادیم

....................................

اینجا فکه است یاد آور روزهای سخت جنگ یاد آور 4 عملیات بزرگ یاد آور آتش سنگین دشمن. یاد آور شهدایی است که با دست های بسته به وسیله سیم تلفن زنده به گور شده بودنداینجا یاد آور شهیدان و شهدای تشنه است

اینجا یادگار آوینی است  یاد گار روزهای زیبای تفحص و یاد آور شهادت

 

 

 

 

 

به طرف بیمارستان امام حسن به راه افتادیم هوا تاریک بود و مناظر بین راه به چشم نمیامد. ما هم که همچنان بوفه نشین بودیم.چه لذتی دارد انتهای اتوبوس. هرچند کف اتوبوس بودیم اما از خیلی از جهات راحت بودیم. حد اقل اینکه برای خوابیدن مجبور نبودیم روی صندلی های اتوبوس به طور نشسته بخوابیم و ....

ساعت حدود 23.30 بود که به بیمارستان رسیدیم. نمیدانم شام چه بود اما هر چه بود خوردیم. قرار بود مراسم رزم شب (خشم شب؟) برگزار شود مسئولین مدام تذکر میدادند که زودتر آماده شویم و ما هم که باز جزو آخرین کاروانها بودیم که به آنجا رسیده بودیم قدری دیر تر از بقیه به محوطه بیمارستان جهت برگزاری مراسم رفتیم.

بیشتر از این که شبیه به رزم شب باشد شبیه مراسن ترقه بازی بود. فکر میکنم مراسم چهارشنبه سوری در تهران شکوه و شباهت بیشتری نسبت به مراسم رزم شب داشت .پس از اتمام مراسم روضه خوانده شد و شخصی برای افراد حاضر سخنرانی کرد. البته این مراسم تقریباً بد نبود

. بعضی از بچه ها چون دیر به راه افتاده بودند به مراسم نرسیده بودند. به طرف بیمارستان حرکت کردیم .بچه ها مشغول صحبت و برنامه ریزی برای فردا بودند . چون طبق برنامه امشب شب آخر بود ولی چون ما تصمیم داشتیم برای سال تحویل در دو کوهه باشیم یک روز وقت بیشتر داشتیم.هر چه اصرار کردیم که فردا به شرهانی برویم قبول نکردند.(البته به دلیل تجربه ای بود که از معراج شهدا داشتیم. میگفتند تلفات میدهیم)

..........................................

یادم نمی آید امشب ها  با برادران لر دعوا کردیم یا نه شاید هم با گروه دیگری دعوا کردیم. کاش زودتر مینوشتم تا یادم نرود

.................................

صبح روز سه شنبه ساعت حدود 8 بود که باید آماده حرکت میشدیم. روز آخر بود که با بچه های آوینی بودیم . نمیدانم  چرا حس عجیبی داشتم اصلاً دوست نداشتم که از آنها جدا شوم. با مرتضی و علی خوش سیرت کلی عکس گرفتیم . البته افراد زیادی در عکس ها حاضر بودند که هیچ کدام را نمیشناختم با راوی هم خدا حافظی کردیم. میخواست شب اول سال جدید پیش خانواده اش باشد.

به زور ما را سوار اتوبوس کردند و این بار هم طبق معمول :آخرین اتوبوس بودیم

مرتضی را هم که جا مانده بود سوار کردیم و به راه افتادیم هر چه کردم که چفیه اش را بگیرم نشد در اتوبوس خیلی اذیتش کردیم. نزدیک بود اشکش در بیاید . حتی یک بار گفت من حال همه رو گرفتم اما شما حال من رو گرفتید. (البته این جمله مودبانه اش بود) به طرف بستان در حرکت بودیم  و مرتضی  هم در اتوبوس برای بچه ها صحبت میکرد(چون میدونم میخونی میگم : جو گرفته بودت)

به بستان رسیدیم باید برای تحویل گرفتن غذاها در جایی پیاده میشدیم و آنجا به طور کامل از بچه های آوینی خدا حافظی کردیم.نمیدانم تصمیم داشتیم به کجا برویم و لی وقتی شنیدیم که مسیر فکه باز است به طرف فکه به راه افتادیم

البته از بچه ها قول گرفتند که از هم جدا نشوندو تا آخر با هم باشند

..................................

به فکه رسیدیم. شنیده بودم که فکه قتلگاه میگویند. فکه سرزمینی است که سطح آن را سه چیز پوشانده ماسه،رمل و مین.بچه ها از اتوبوس پیاده شدند وبه سمت منطقه پاکسازی شده از مین در فکه به راه افتادیم

....................................

 

اینجا فکه است یاد آور روزهای سخت جنگ یاد آور 4 عملیات بزرگ یاد آور آتش سنگین دشمن. یاد آور شهدایی است که با دست های بسته به وسیله سیم تلفن زنده به گور شده بودنداینجا یاد آور شهیدان و شهدای تشنه است

اینجا یادگار آوینی است  یاد گار روزهای زیبای تفحص و یاد آور شهادت

 

 

 

 

 

 

  • سید مهدی

نظرات  (۱۷)

سلام من هم شما رو لینک کردم
عکس مرتضی هم واقعا بهم روحیه داد
یادش بخیر
یادم رفت بگم مرتضی چفیه اش رو از بچه های استهبان دودره کرده بود
خیلی دیگه نامردی حالا عکس مارو تو وبلاگ میندازی حتی قضیه چفیه رو هم میگی ___________ باز دوستت داریم
سلام من لینکت کردم راستی طرح ختم صلوات گروهی برای شهدا رو آغاز کردیم خواستی یه سر به ما زن اونجا توضیح دادم.
سلام
کارت خوبه . گفتم یه سر بهت بزنم دلم براتون تنگ شده بود . موفق باشی . التماس دعا . یا حق
سلام
خیلی وقت بود بهت سر نزده بودم. شرمنده.
واقعا خسته نباشی که از این شهید بزرگ یادآوری کردی و یاد اون رو زنده کردی.
خیلی جالب بود.
سلام آقا ارمیا حالا اگه مارو جو گرفته بود بزرگوار چرا شیژور دست گرفتی کل دنیا رو خبر میکنی
در مورد چفیه هم دیدید حالتون رو گرفتم
جات خالی الان مشهد هستم راستی یکی از بچه های طلائیه رو اینجا دیدم
اما باز دوستت داریم راستی فقط عکسهای تریپ شهادتی من رو بنداز تو وبلاگت
شوخی کردم عکسا رو بنداز ( اونا که ما رو ضایع میکنه نگذار )


راستی دوستت دارم به انگلیسی چی می شد
آهان آی لاو یووووووووووووووووووووووو
سلام...بالاخره به روز کردم....منتظرتونم...
سلام من الان خونه ی سلمان اینا هستم سلام میرسونه می خواستیم عکسای تورو بندازیم تو وبلاگ دلمون برات سوخت
خیلی می خوامت
یا مولا
روانشناسان ترک ثابت کردند که مهمترین عامل طلاق ازدواج است
یه روز یه کرد را میبرن جهنم فردا میبینن هیچ کسی تو جهنم نیست ... تحقیق میکنن میبینن کرده همه را ( قاچاقی ) برده بهشت
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____**___****** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
___***___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* ________سلام ____
_____******__*_** _________________
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* ______ به روزشدم __
_____*_________* _________________
_____________*_* __________________
______________** __________________

http://www.shohada110110.blogfa.com

نیایی ضرر کردی
سلام
خوبین؟
ادامه اش رو نمی نویسین؟
جورج بوش گفته بطور حتم 3 نقطه از قم هدف حمله موشکی ما قرار خواهد گرفت............لره میگه: چرت میگه چون قم 2 تا نقطه بیشتر نداره....ترکه میگه جفتتون زر میزنید چون "گم" اصلا نقطه نداره
  • خادم ( مرتضی )
  • ____________**__**_____* __________
    ___________***_*__*_____* _________
    __________****_____**___****** ____
    _________*****______**_*______** __
    ________*****_______**________*_**
    ________*****_______*_______* _____
    ________******_____*_______* ______
    _________******____*______* _______
    __________********_______* ________
    __***_________**______** __________
    *******__________** _______________
    _*******_________* ________________
    __******_________*_* ______________
    ___***___*_______** _______________
    ___________*_____*__* _____________
    _______****_*___* ________سلام ____
    _____******__*_** _________________
    ____*******___** __________________
    ____*****______* __________________
    ____**_________* ______ به روزشدم __
    _____*_________* _________________
    _____________*_* __________________
    ______________** __________________
    http://www.shohada110110.blogfa.com
    منتظر حضور سبزتون میمونم
    وب شما واقعا جالبه
    قلمتون مستدام
    یا مولا
  • یه نفر مثل هیچ کس
  • اول که عشق آسان نمود حتی ریا هم سجده کرد.....وقتی که مشکل شد وفا ترسید خلف وعده کرد اینجا تقاص عشق را تا بینهایت میدهند....اینجا شفا را بی گمان بعد از شفاعت میدهند
    ____________**__**_____* __________
    ___________***_*__*_____* _________
    __________****_____**___****** ____
    _________*****______**_*______** __
    ________*****_______**________*_**
    ________*****_______*_______* _____
    ________******_____*_______* ______
    _________******____*______* _______
    __________********_______* ________
    __***_________**______** __________
    *******__________** _______________
    _*******_________* ________________
    __******_________*_* ______________
    ___***___*_______** _______________
    ___________*_____*__* _____________
    _______****_*___* ________سلام ____
    _____******__*_** _________________
    ____*******___** __________________
    ____*****______* __________________
    ____**_________* ______ به روزشدم __
    _____*_________* _________________
    _____________*_* __________________
    ______________** __________________

    http://www.shohada110110.blogfa.com

    منتظر حضور سبزتون میمونم
    وب شما واقعا جالبه
    قلمتون مستدام
    یا مولا
    سلام
    ظاهرا شما هم تشنه ای
    یا حق

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی