Title-less
سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۶، ۱۱:۰۰ ق.ظ
باید به طرف دهلاویه میرفتیم. سوار اتوبوس شدیم. این بار شاید جزو اولین افرادی بودیم که سوار شدیم و آماده حرکت شدیم به دهلاویه رسیدیم مقتل عارفی بزرگ به نام چمران ................................ سخن گفتن از چمران برایم غیر ممکن است . کسی که خودش و تمام وجودش را وقف خدا کرده بود تمام زندگی اش الگو است حرفهایش و رفتارش. اصلاً بگذارید که ساکت بمانم و حرفی از این مرد نزنم ........................ نزدیک به اذان بود که به دهلاویه رسیدیم در گوشه ای از منطقه دهلاویه نمایشگاهی از انواع سلاح و ادوات جنگی توسط لشکر 16 زرهی برگزار شده بود. فکر کنم اکثر دوستان از این نمایشگاه بازدید نکردند. باید آماده نماز میشدیم و برای همین به طرف بنای یادبود شهید چمران رفتیم داخل حیاط بنای یادبود که شدیم باید از چند پله بالا میرفتیم و در آنجا محوطه ای بود که برای اقامه نماز آماده شده بود مرتضی هم آنجا بود خیلی مجذوبش شده بودم گوشه ای ایستاده بود و کاروان های دیگر را به داخل نمایشگاه هدایت میکرد ما هم به آنجا رفتیم فیلم مستندی از زندگی شهید چمران و آخرین دقایق زندگیش پخش کردند پس از آن فیلمکوتاهی از نامه دختر شهید ناصر ناصری به پدرش پخش شد که باعث انفجار بغض های جمعیت شد
- ۸۶/۰۱/۲۱