نا گفته های یک...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۱/۱۱/۲۵
    ...
پربیننده ترین مطالب

معراج شهدا

چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۳۸۶، ۰۲:۲۶ ق.ظ

نماز را در شلمچه خواندیم و باید به طرف بیمارستان امام علی حرکت میکردیم.

البته قرار بود برای خواندن نماز به مسجد جامع خرمشهر برویم ولی چون بچه ها اصرار داشتند نماز در شلمچه خوانده شود برای همین نتوانستیم به مسجد جامع برویم و این خود نیز باعث ناراحتی دیگران شد.

در بین راه تغییر مسیر دادیم اصلاً باورمان نمیشدباید توقف میکردیم. این جا معراج شهدا بود. به داخل محوطه اطراف معراج رفتیم و از اتوبوس پیاده شدیم.

در داخل محوطه ایستگاه صلواتی گذاشته بودند.به آنجا رفتیم و آب جوش گرفتیم. کمی هم با خادمین آنجا صحبت کردیم. وضو گرفتیم و آماده شدیم تا به داخل حسینیه برویم.

...................................................

معراج شهدا. خدای من . چه حال عجیبی دارد. چه قدر اینجا بوی غربت میدهد.چه حزنی بر اینجا حاکم است. مگر اینجا کجاست؟ اینناله ها  برای چیست.؟ این جا معراج شهدا است دلتنگی اینجا از دلتنگی مادران شهدا است برای فرزندان برنگشته شان. اینجا دیگر از غسل و کفن خبری نیست. شهید کفنش لباس رزمش است و آب غسلش خونش است که بر زمین ریخته شده. شهدای اینجا هم نیازی به غسل و کفن ندارند چرا که بدنی برای غسل ندارند و کفنشان هم کیسه سفیدی است که استخوانهایشان در آن جمع است.

(معراج شهدا اسم آشنایی است برای یعقوب های چشم انتظار یوسف خود.
معراج شهدا اسم آشنایی است برای مادران و همسران منتظر قامت مردانه.
معراج شهدا اسم آشنایی است برای رفقا و همسنگری های ازقافله جا مانده.
معراج شهدا اسم آشنایی است برای من و تو که فراموشمان شده شهادت یعنی چه.
معراج شهدا یعنی شهید گمنام.استخوان و پلاک.
معراج شهدا یعنی حسینه ای که بدون روضه می توانی ساعتها ناله کنی،بغض کنی و گریه.)

 

.....................................................

هنوز به داخل حسینیه نرفته بودیم که کاروانی از آن خارج شد کاروانی داغدار و کاروانیانی با حالی منقلب و ناله هایی جانسوز. خواهران زودتر به داخل حسینیه رفته بودند و ما منتظر بودیم. چه سخت بود این دقایق. شهیدی که در آنجا بود  پلاکی به همراه داشت که نشان دهنده این بود که از اهالی مشهد است. ولی خادمین حاضر نبودند که اسمش را بگویند تا مبادا شهید زود آنجا را ترک کند. حال چند نفر از خواهران به دلیل گریه و ناله زیاد به هم خورده بود. اکنون نوبت ما بود که داغ دل را با شهید  باز گو کنیم.(حالا کجایید شهر ما ببینید. به خونتان ستم روا ببینید) چه قدر آرام خوابیده بود.آرام آرام.

نمیتوانستیم از او فاصله بگیریم و جدا شویم. اما چاره ای نبود. چون چاره نیست میروم و میگزارمت ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت. فقط د ر آخرین لحظه یک چفیه از کنار آن شهیدبرداشتم

........................................................

خدا حافظ ای شهید. فقط میتوانیم بگوییم شرمنده .

.............................................

 

 

 

(( دو بار در باره معراج شهدا نوشتم و تایپ کردم اما هر دو بار پاک شد از متن بالا هم خوشم نیومد. اصلاً دیگه نمیخواستم در باره معراج شهدا بنویسم .اما چون سفر نامه ناقص میشد مجبور شدم یه چی بنویسم))

به طرف مارستان امام حسین (ع) حرکت کردیم.

فضای اتوبوس با چند ساعت قبل فرق میکرد. اکثر چشما هنو زابرونی بود.به بیمارستان رسیدیم یه گوشه از محوطه جلوی بیمارستان منظره جالبی داشتمرتضی و دار و دسته اش هم اونجا بودند. بچه ها هنوز شام نخورده بودند. شام بچه ها رو گرفتیم . شام استامبولی بود(استانبولی ؟)

 

بچه ها خابشون نمیومد و شروع کردن به شوخی کردن و دمام زدن. که این کار باعث اندکی برخورد فیزیکی با افراد یکی از کاروانهای استان محترم لرستان شد.که خوشبختانه چند روز بیشتر ادامه پیدا نکرد و روز آخر با هم آشتی کردیم (کردند) البته لازم به ذکر است که بنده در درگیری اولیه به دلیل بیزاری از خشونت مراتب عذر خواهی خود را به دوستان لر اعلام نمودم تا از عذاب سخت  و ضربات سهمگین چک و لقد(لگد) سه اتوبوس لر در امان بمانم. هر چند به مزاج برخی دوستان خوش نیامد اما از در گیری بهتر بود

 

(نمیدونم عکسا تو کامپیوتر شما بالا میاد یا نه. اگه فک میکنید وبلاگ سنگین شده و بد لود میشه یا عکسا بالا نمیان بگید تا دیگه عکس نذارم. ممنون)

  • سید مهدی

نظرات  (۳)

سلام
نمردی از بس کسی برات نظر نمیذاره؟
آره تو کامپیوتر من بالا میاد. بازم عکس بذار
اصلاً من میگم دیگه ننویس و فقط عکس بذار
این که خودم بودم
  • مریم و یزدان
  • سلام .بازم قشنگ آپ شده .کاش که قدر این جور سفرا رو بدونیم . فقط یک هفته اول متحول نباشم .راستی عکساتون هم باشه چون راحت لود میشه.ما آپیم .خوشحال میشیم به ما سر بزنید.
    اگر همیشه همان کاری را که انجام داده اید تکرار کنید ، چیزی بیش از آنچه تا کنون به دست آورده اید، به دست نخواهید آورد
    شاد باشید و پیروز
    سلام وبلاگتون خوبه. خوب می نویسید . در ضمن عکس ها تو کامپوتر من بالا می یاد . نگران نباشید خیلیا میان می خونن ولی نظر نمی زارن شما ادامه بدید. موفق باشید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی